۱۳۹۱ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

نقد سریال شاهزاده پشت بام

حتما تا حالا اصطلاح " عشق در نگاه اول " رو شنیدین. وقتی که آدم بلافاصله اونقدر مجذوب یک نفر میشه که تمام فکر و ذکرش رو پر می کنه و چشمش ناگهان به روی تمامی عیبهاش بسته میشه، یا اگرهم اونها رو می بینه انقدر به نظرش کوچیک میان که هیچ اهمیتی براش ندارن.شاهزاده پشت بام برای من همینطور بود. عشق در نگاه اول. یا به طور دقیق تر : عشق در نگاه دوم!از قسمت اولش خوشم اومد اما از قسمت دوم عاشقش شدم.عاشق همه چیزش.عاشق داستان، عاشق هنر پیشه ها ،عاشق بازیها ،عاشق موسیقی و... .

اینکه چرا من این همه عاشق این سریال شدم برای خودم هم سواله.شاهزاده پشت بام به هیچ عنوان سریال کاملی نیست.داستان خیلی جاها مشکل داره، ادیت خیلی خوبی نداره،بازیها فوق العاده نیستن و خیلی از جاها کاملا کلیشه ای.اما فکر می کنم چیزی که من رو تا این حد شیفته این سریال کرد اینه که این داستان در عمق خودش پر از عشقه.یعنی داستان تو خالیی نیست.یه جایی توی وجودش یک قلب تپنده در حال زدنه و این چیزیه که مدتها بود توی هیچ سریالی ندیده بودم. آخرین سریالی که همچین احساسی رو به من منتقل می کرد سریال " دوست دخترم روباهه " بود که تقریبا یک سال و نیم پیش دیدم.
داستان سریال در دو زمان اتفاق میفته. زمان چوسان قدیم و بعد زمان معاصر.البته شاید 90 درصد داستان در زمان معاصره و فقط 10 درصدش در زمان قدیمه.به طور خیلی خلاصه شاهزاده " ای گاک " در زمان قدیم از خواب بیدار میشه و متوجه میشه همسرش کشته شده. بعد از اینکه تحقیقاتش رو شروع می کنه و پس از پیدا کردن یک سر نخ خوب ناگهان خودش و 3 نفر همراهش به زمان حال(300 سال بعد ) سفر می کنن و روی پشت بام " پارک ها " سقوط می کنن و از اون به بعد داستان پر از اتفاقات جالب میشه ...
چیزهایی که دوست داشتم:
داستان
ایده سفر در زمان ایده خیلی بکر و تازه ای نیست. اما ایده ایه که اگه درست روش کار بشه می تونه خیلی جذاب باشه. اینجا روی این ایده تقریبا خوب کار شده. خیلی از شوخیهای داستان به قدری نو و جدیدن که باعث میشن شما از خنده دل درد بگیرید . عشقی که توی داستان قرار داده شده به قدری شیرین و لطیفه که خیلی از جاها قلبتون رو ذوب می کنه و از همه مهمتر یک معمای جنایی در طول داستان وجود داره که مرتب ذهن شما رو در گیر می کنه. چیزی که من خیلی در مورد داستان دوست داشتم اینه که یه جورایی غیر قابل پیش بینیه . یعنی با پایان هر قسمت یک تئوری در ذهن شما شکل می گیره که در قسمت بعد کلا نابود میشه.
جوجه اردکها یا سه تفنگدار یا همراهان شاهزاده ای گاک
 شاید میشه گفت بامزه ترین قسمتهای سریال وقتهاییه که همراهان شاهزاده ای گاک یا به قول اکثربلاگهای انگلیسی جوجه اردکها توی صحنه هستند. دلیل اینکه به اونها جوجه اردک میگن اینه که اونا درست مثل جوجه اردک تازه از تخم در اومده که بلافاصله دنبال اولین نفری که می بینن میرن بلافاصله بعد از سقوط در زمان آینده و دیدن "پارک ها" به دنبال اون راه میفتن.اونها هر کدوم با ویژگیهای شخصیتی مخصوص به خودشون شما رو عاشق خودشون می کنن و بیشتر جاها یا باعث میشن شما اشکتون از خنده سرازیر شه یا باعث میشن که دستتون رو با عشق روی قلبتون بذارین و بگین : الهی ی ی  ی !
پارک یو چون (میکی یو چون) در نقش شاهزاده ای گاک و یونگ ته یونگ:
میکی یو چون خواننده گروه JYJ کسی بود که همیشه به نظر من یک هنرپیشه بی استعداد می اومد که فقط به خاطر اینکه طرفدارای زیادی داشت توی سریالها بازی می کرد. وقتی سریال " رسوایی سانگ کیون کوان " رو دیدم واقعا از اینکه این همه سر وصدا در موردش بود و این همه طرفدار داشت شوکه شده بودم.میکی یوچون اونجا یکی از خسته کننده ترین بازیهایی رو که در عمرم دیده بودم رو داشت اونقدر بد بود که کلا تمام قسمتهای سریال رو که اون توش بود رد کردم و فقط قسمتها" یو آه این" و" سونگ جونگ کی" رو نگاه کردم...
بنابراین وقتی شاهزاده پشت بام رو شروع کردم کوچکترین توقعی از اون نداشتم . اما در کمال تعجب متوجه شدم که یکی از بهترین جنبه های سریال، بازی میکی یوچونه. اون به زیبایی تمام دو تا نقش یا در واقع سه تا رو بازی می کنه. هر کدوم از شخصیتهاش با اون یکی کاملا فرق داره و اون این تفاوتها رو خیلی قشنگ نشون میده. واقعا باید بخاطر این همه پیشرفتش بهش تبریک گفت و امیدورام در پروژه های بعدیش حتی از این هم بهتر بشه.
پارک ها و ای گاک:
پارک ها و ای گاک یکی از دوست داشتنی ترین زوجهای سریالهای کره ایی روکه دیدم تشکیل میدن. اونا با همدیگه دوستن ، دم و دقیقه دچار سوءتفاهم نسبت به همدیگه نمیشن ( اگر هم میشن زود حلش می کنن) و کمیستری خیلی شیرینی با هم دارن. دقیقا مثل اون یکی زوج محبوب من - می هو و د وونگ - در سریال دوست دخترم روباهه.
 چیزایی که دوست نداشتم:
 اول باید بگم که منظورم از دوست نداشتم این نیست که از اونا بدم اومد.فقط میخوام بگم اگه این نکات یه کم بیشتر رعایت شده بود سریال قشنگتر میشد. اما همونطوری که اول این نقد هم گفتم من اونقدر این سریال رو دوست دارم که حتی این نکات منفی هم خیلی روی من اثر بدی نداشت.

تکرار مکررات در داستان:
یه سری اتفاقات چندین و چند بار توی داستان تکرار میشه و این تکرار بیش از حد اون اثر دراماتیکی که صحنه باید داشته باشه رو از بین می بره. حتی بعضی جاها بخاطر همین تکرار بیش از حد صحنه ای که باید خیلی هیجان انگیز و جدی باشه تبدیل به یک صحنه کمدی میشه.نکته دیگه ای که در مورد داستان دوست نداشتم این بود که یه سری از سوالات جواب داده نمیشن و یه قسمتهایی از داستان و بعضی از شخصیتها ول میشن.
ادیت سریال:
ادیت سریال یه کم قاطی پاطیه. بعضی وقتها انقدر صحنه ها بد جور به هم وصل شدن که شما یه چیزایی رو متوجه نمیشین.مثلا یه باره متوجه میشین که الان دو هفته بعد از صحنه قبلیه.البته یکی از دلایل این ادیت عجیب و غریب این سیستم ضبط و پخش همزمان سریالهای کره ایه که خیلی از مواقع به علت کمبود وقت مجبور میشن سریع داستان رو ادیت کنن و برای پخش بفرستن.
شخصیت پردازی شخصیتهای منفی:
این یکی از اشکالات عمده سریالهای کره ایه که تقریبا همیشه شخصیتهای بد رو کاملا تک بعدی نشون میدن. من در قسمتهای اول یه کم خوشحال شدم چون به نظرم رسید شخصیتهای بد سریال یک عمق دیگه هم دارن چون خیلی از جاها با همدیگه لا اقل خوب بودن. اما بعد از چند قسمت متوجه شدم که کاملا اشتباه می کردم. " سه نا " و " ته مو " کاملا تک بعدی اند و بجز خباثت پشت خباثت پشت خباثت کار دیگه ای نمی کنن. هر چند که باید بگم کلا هم دو تا از بی عرضه ترین شخیصتهای خبیث سریالهای کره ای هستن.
بخشهای مربوط به شرکت:
یکی از خسته کننده ترین قسمتهای داستان قسمتهای مربوط به شرکت و ارث و میراث و اینکه کی قراره رئیس شرکت بشه و ... .کلا هرچیزی که مربوط به این بخشه بیخود و به درد نخوره.هم شخصیتهاش بدن ( مثل مادربزرگ و عموی ته یانگ و ...) و هم داستانش خیلی بی ربط وخسته کننده ست. 
چیزی که هنوز نمی دونم دوست داشتم یا نه!

پایان داستان
راستش هنوز در مورد اینکه آیا واقعا پایان داستان رو دوست داشتم یا نه مطمئن نیستم. قسمت آخرش رو خیلی دوست داشتم اما هنوز در مورد 5 دقیقه آخرش مطمئن نیستم.سعی کردم اون جوری که دلم می خواد تفسیرش کنم اما با همه اینا هنوز یه قسمت کوچیکی توی قلبم یه جور پایان دیگه رو می خواست.هرچند که این هم پایان بدی نبود.
با همه این تفاسیر سریال شاهزاده پشت بام سریالیه که 3 ماه قلب و ذهن من رو مشغول به خودش کرد و باعث شد که من عاشق روزهای 4شنبه و 5 شنبه بشم!سریالیه که باعث شد از ته قلبم بخندم و همینطور سطل سطل اشک بریزم.سریالیه که من رو با میکی یوچون آشتی داد و من رو از طرفدارهای اون کرد. امیدوارم شما هم از دیدن این سریال به اندازه من لذت ببرید.
نمره من به این سریال 7 از 10.( البته اگه بخوام با قلبم بهش نمره بدم 9 از 10!) 

لینکهای مرتبط
آخرین عکسهای پشت صحنه شاهزاده پشت بام
عکسهای پشت صحنه شاهزاده پشت بام
عکسهای پشت صحنه شاهزاده پشت بام
شاهزاده پشت بام،قسمت اول
شاهزاده پشت بام، قسمت دوم
عکسهای سریال شاهزاده پشت بام

۴ نظر:

  1. سلام واییییییییییییییییییییی نقدات خیلی خوبه

    اما چرا کمه ؟ ؟

    ولی ممنون چون اینجوری میتونم درباره سریالایی که میخام ببینم انتخاب کنم آخه خیلی زیادن

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. کلییییییی خوشحال شدم که خوشت اومده.باشه سعی می کنم بیشتر بنویسم:))

      حذف
  2. ای کاش در مورد داستان هم خلاصه میذاشتی و آخرش هم تعریف میکردی آخهمن این سریال رو جسته و گریخته از یه شبکه عربی میبینم و تازه هیچی از زبونشونمم نمیفهمم
    واسه همین توی نت گشتم دنبالش

    پاسخحذف
  3. در کل از نقدت خوشم اومد و تشکر
    سارا

    پاسخحذف