فکر می کنم اواخر فروردین ماه بود که خبر ساخت سریال " وارثان" با بازی دو هنرپیشۀ بسیار محبوب کره ای " لی مین هو" و " پارک شین هه" اعلام شد. خبری که مثل بمب توی دنیای طرفدارهای سریالهای کره ای منفجر شد و همه رو بی اندازه هیجان زده کرد. من هم جزء همون دسته از طرفدارای هیجان زده بودم. مدتها بود که هیچ سریالی که قلبم رو کامل تسخیر کنه ندیده بودم و بی صبرانه منتظر بودم تا این سریال این کار روانجام بده. سریالی دبیرستانی با کلی هنرپیشه های خوشگل و خوش تیپ که هر روز هم به تعدادشون اضافه می شد. تنها نگرانیهای من سن هنرپیشه ها و نویسندۀ این سریال بود که اگه داستان خوب نوشته می شد حاضر بودم از هر دو اینها بگذرم.می تونستم یه ساعت خودم رو مجبور کنم که باور کنم " لی مین هو " و " پارک شین هه " کاملاً شبیه نوجوونهای 18 ساله اند و اگه نویسندۀ این سریال " کیم اون سوک "بر خلاف بقیۀ سریالهاش (باغ مخفی، وقار مردانه) یک قهرمان زن قوی و محکم و یک قهرمان مرد مهربون و دوست داشتنی می نوشت بقیۀ داستان برام خیلی مهم نبود.
بنابراین وقتی این سریال شروع شد با هزار امید و آرزو و یه خورده نگرانی اون رو شروع کردم. قسمتهای اول سریال رو با وجود اینکه تقریباً خالی از اتفاق بودن دوست داشتم. همه چیز توش خیلی آروم و ملایم اتفاق می افتاد. شخصیتهای اصلی کاملاً با شخصیتهای قبلی سریالهای " کیم اون سوک " متفاوت بودن.کیم تانِ لی مین هو بر خلاف همۀ شخصیتهای مرد عوضی و بی شعور این نویسنده، خیلی آروم و مهربون بود و وقتی که می تونست شیطنت می کرد، تنها بدیش استعداد یا در واقع عدم استعدادش در بیان کردن یک کلمه انگلیسی بود! اون سانگِ پارک شین هه هم شخصیت خوبی داشت. درسته که فقیر بود و مجبور بود چند جا کار نیمه وقت انجام بده اما مثل همۀ شخصیتهای اعصاب خوردکن دختر سریالهای کره ای ، الکی خوشحال و امیدوار نبود. یک دختر کاملاً واقع بین و قوی بود.بخاطر همین خصوصیاتشون بود که برخورد اولیه شون در آمریکا برای من جالب بود. هر دو اونها در آمریکا کاملاً تنها و بیکس بودن و فکر می کنم همین خصوصیت مشترکشون عامل جذب اونها به همدیگه شد. بخصوص کیم تان که زندگی خونوادگی خیلی مزخرفی هم داشت .خلاصه داستان به همین آرومی در حالیکه کیم تان هر بار که اون سانگ رو می دید بهش ( با عشق؟) خیره می شد و آهنگی با این متن love is feeling,love is my pain,love is ... پخش می شد ادامه پیدا کرد .
اما کم کم اون نگاههای خیره تبدیل شد به نگاههای ترسناک و اون آهنگ love is my pain ( عشق درد منه ) تبدیل شد به دردی برای گوشهای من!وارثان همونطور که یواش یواش من رو به خودش علاقه مند کرده بود یواش یواش هم علاقۀ من رو از خودش گرفت.داستان به قدری احمقانه پیش می رفت و مشکلات این بچه پولدارها به قدری مسخره بودن که فقط می تونستین شونه هاتون رو بالا بندازین و بگین " برو بابا!". شخصیتهایی که دوستشون داشتم تبدیل به شخصیتهایی شدن که اصلاً چشم دیدنشون رو نداشتم و داستان آروم و ساده تبدیل شده بود به یک داستان چرت و پرت بدون منطق... چیزایی که در مورد این سریال دوست نداشتم انقدر زیادن که تصمیم گرفتم اونها رو دسته بندی کنم و در مورد هر کدومشون جدا بنویسم. خیلی سعی کردم چیزی رو که داستان رو ممکنه برای کسانی که این سریال رو ندیدن بیمزه کنه ننویسم ولی ممکنه بعضی جاها از دستم در رفته باشه بنابراین از حالا میگم که اگه دوست ندارین این قسمتها رو نخونین:
اما کم کم اون نگاههای خیره تبدیل شد به نگاههای ترسناک و اون آهنگ love is my pain ( عشق درد منه ) تبدیل شد به دردی برای گوشهای من!وارثان همونطور که یواش یواش من رو به خودش علاقه مند کرده بود یواش یواش هم علاقۀ من رو از خودش گرفت.داستان به قدری احمقانه پیش می رفت و مشکلات این بچه پولدارها به قدری مسخره بودن که فقط می تونستین شونه هاتون رو بالا بندازین و بگین " برو بابا!". شخصیتهایی که دوستشون داشتم تبدیل به شخصیتهایی شدن که اصلاً چشم دیدنشون رو نداشتم و داستان آروم و ساده تبدیل شده بود به یک داستان چرت و پرت بدون منطق... چیزایی که در مورد این سریال دوست نداشتم انقدر زیادن که تصمیم گرفتم اونها رو دسته بندی کنم و در مورد هر کدومشون جدا بنویسم. خیلی سعی کردم چیزی رو که داستان رو ممکنه برای کسانی که این سریال رو ندیدن بیمزه کنه ننویسم ولی ممکنه بعضی جاها از دستم در رفته باشه بنابراین از حالا میگم که اگه دوست ندارین این قسمتها رو نخونین:
1- کیم تان ( شخصیت اصلی مرد) : کیم تان شروع خوبی داشت. شروعی که من رو کاملاً متعجب کرد. مهربون و دوست داشتنی بود و رفتارش با اون سانگ کاملاً خوب وهمراه با درک بود.گاهی شیطنت می کرد و همون وقتها بود که کاملاً شیرین و دوست داشتنی می شد. اما کم کم تبدیل شد به یکی از همون شخصیتهای مزخرف این نویسنده. من واقعاً این نویسنده رو در ک نمی کنم. نمی دونم چرا ایدۀ اون از عشق یعنی یک رابطۀ کاملاً مردسالارانه که توی اون مرد دائم داره به عشقش دستور میده ، اون رو کنترل می کنه ، سرش داد می زنه وخشونت به خرج میده...اوه! یادم رفته بود اون همۀ این کارها رو از روی عشق انجام میده! چه چرندیاتی... عشق به نظر من یعنی احترام متقابل، یعنی همونقدر که نظر من مهمه نظر اون هم مهمه ، یعنی فهمیدن همدیگه ، یعنی نوازش به جای خشونت ، یعنی ... البته خوب وقتی ترانۀ اصلی سریال love is my pain به معنی عشق درد منه هست، انتظارزیادی نمیشه از عشقش داشت...
کیم تان بعد از هفت، هشت قسمت تبدیل شد به یک پسر خشن و وحشی. لحظه ای که از کیم تان متنفر شدم رو کاملاً یادمه. درست همون جایی بود که اون سانگ بعد از کار وحشتناک " یونگ دو" ( شخصیت مرد نقش دوم ) کاملاً وحشت زده و ناراحت به پشت بوم مدرسه پناه آورده بود و کیم تان به جای اینکه سعی کنه با ملایمت اون رو آروم کنه برای خفه کردن اون به زور اون رو می بوسه ! اون دختر بیچاره به اندازۀ کافی به هم ریخته بود و به هیچ عنوان احتیاجی به یک استرس دیگه نداشت... از همین جا بود که سیر نزولی کیم تان شروع شد. اون پسر مهربون حالا تبدیل شده بود به یک پسر خشن و وحشی که یا مرتب مچ دست اون سانگ رو می گرفت و اون رو این ور و اون ور می کشوند و بعد با خشونت دستش رو ول می کرد ، یا اون رو دنبال می کرد ، یا محتویات کیفش رو با وحشی گری خالی می کرد یا... یادمه یه بار با عصبانیت بهش گفت : " وقتی بهت میگم صبر کن یعنی صبر کن ! وقتی بهت می گم نیا یعنی نیا، وقتی می گم ...." ببخشید؟! اون وقت تو در مقابل واسۀ اون چه کارمی کنی؟؟؟؟ یا یه بار با لگد جلوی همه میز نوشیدنیهایی رو که اون سانگ آماده کرده بود وارونه کرد ! اگه یه نفر با من همچین کاری می کرد همونجا یکی می زدم تو گوششو رابطه ام رو باهاش به هم می زدم ، اما این کار به نظر نویسندۀ این سریال خیلی رمانتیک بوده!!!! یه بار هم با صندلی می خواست " یونگ دو " رو بکشه !! من خیلی معذرت می خوام که از قهرمانی که توانایی کشتن دوست سابقش رو داره اصلاً خوشم نمیاد....
از خشونتش که بگذریم " کیم تان" همچنین خیلی هم لوس و ننره که در مواقع ناراحتی به جای اینکه دست به کار شه تا یه کار مفید انجام بده مثل بچه های لوس و نق نقی میشینه و گریه می کنه. اسم قسمت هفده این سریال باید میشد " کیم تان گریه می کند ، کیم تان خیلی گریه می کند ، کیم تان خیلی خیلی گریه می کند ، کیم تان ...." در ضمن کیم تان تا آخر سریال هیچ رشد شخصیتی هم نداره. یعنی همون پسر لوس و مزخرف و خودخواهی که بود باقی می مونه.
2- زوج اصلی : این که بی مزه تریت بخش سریال همون زوج اصلی سریال باشه اصلاً نشونۀ خوبی نیست. کیم تان و اون سانگ شروع خوبی داشتن اما از اواسط سریال حوصلۀ آدم رو سر می بردن. اینکه اینها چطور عاشق هم شدن برای من همیشه سوال بود. علاقۀ کیم تان رو میشد یه کم درک کرد، اون پسر تنهایی بود که اون سانگ براش جالب بود ، اما اینکه اون سانگ چرا باید از کیم تان این همه خوشش بیاد اصلاً واضح نبود. شاید حق با اون یکی آهنگ سریال بود : love is the moment !
اینکه کمیستری بین " پارک شین هه " و " لی مین هو " هم صفر مطلق بود هیچ کمکی به این زوج نمی کرد. در ضمن خیلی هم دمدمی مزاج بودن. یه دقیقه با هم بودن ، بعد اون سانگ می گفت ما نمی تونیم با هم باشیم ، بعد جدا می شدن بعد کیم تان اون رو یواشکی تعقیب می کرد ( چقدر رمانتیک!) بعد دوباره با هم بر می گشتن و این داستان ادامه داشت...
3- لباسهای کیم تان :همۀ ما سریالهای کره ای زیاد دیدیم و همۀ ما توی این سریالها
حداقل یه بار لباسهایی دیدیم که به عقل کسی که اون لباس رو پوشیده شک کردیم. ازلباسهای دخترونۀ " ته کیونگ " در سریال تو زیبایی گرفته تا لباسهای برق برقی و درخشان " جو وون " در سریال " باغ مخفی ". اما کیم تان روی دست همۀ اینها بلند شده ، لباسهاش مخلوطی از لباسهای دخترونه با پارچه های پرده ای و رو میزی و رو تختی و سایزی که احتمالاً یکی دو شماره براش کوچیک هستن.تا جاییکه حتی توی رویاهاش هم بعد از ده سال لباساش به همون بدشکلی و بدقوارگین... عکسهای بالا رو ببینید و خودتون قضاوت کنید.
حداقل یه بار لباسهایی دیدیم که به عقل کسی که اون لباس رو پوشیده شک کردیم. ازلباسهای دخترونۀ " ته کیونگ " در سریال تو زیبایی گرفته تا لباسهای برق برقی و درخشان " جو وون " در سریال " باغ مخفی ". اما کیم تان روی دست همۀ اینها بلند شده ، لباسهاش مخلوطی از لباسهای دخترونه با پارچه های پرده ای و رو میزی و رو تختی و سایزی که احتمالاً یکی دو شماره براش کوچیک هستن.تا جاییکه حتی توی رویاهاش هم بعد از ده سال لباساش به همون بدشکلی و بدقوارگین... عکسهای بالا رو ببینید و خودتون قضاوت کنید.
4- کثرت شخصیتهای فرعی : کیم اون سوک نویسندۀ این سریال همون موقع که خبر ساخت این سریال بیرون اومد اعلام کرد که داستان این سریال رو از روی سریال آمریکایی " دختر شایعه " الهام گرفته. چیزی که این نویسنده بهش توجه نکرده اینه که سریالهای امریکایی معمولاً چند فصلی هستند و در نتیجه وقت کافی برای رسیدن به داستان همۀ شخصیتها رو دارن. اینجا اما اینطور نیست . از هر یک ساعت 55 دقیقه مربوط میشه به داستان بی مزه و تکراری کیم تان و اون سانگ و فقط 5 دقیقه باقی می مونه برای رسیدن به شخصیتهای بی شمار این سریال که اتفاقاً همگی هم از کیم تان و اون سانگ جالب ترن.من اوایل اصلاً " بونا و چان یونگ " یا " میونگ سو " و ... دوست نداشتم. اما با پیشرفت سریال مرتب منتظر اومدن اونها بودم. " بونا و چان یونگ " + " میونگ سو " تنها شخصیتهایی بودن که اولاً قیافه هاشون به بچه های دبیرستانی می خورد و ثانیاً رفتارشون شبیه نوجوونها بود، با شیطنتها و شیرینیهای خودشون. در مورد داستان فرعی کیم وون ، هیوشین وهیون جو باید بگم که مسخره ترین خط داستانی ممکن بود. من نمی دونم نویسنده چطور از بیننده انتظار داره برای افرادی که هیچی ازشون نمی دونیم و توی هر قسمت فقط و فقط دو دقیقه اونها رو می بینیم چیزی احساس کنیم. حیف این سه تا هنرپیشۀ خوب که اینطوری حروم شدن...
5- داستان سریال : در احمقانگی داستان سریال که خب هیچ شکی نیست . داستان از همون اولش احمقانه است اما احمقانگی داستان با پیشرفتش به اوج می رسه. اینجا شخصیت بد ماجرا بابای کیم تانه که به هر کاری دست می زنه تا رابطۀ بین کیم تان و اون سانگ رو به هم بزنه و در این کار نبوغی به خرج میده که حد و حساب نداره. اولین کاری که برای به هم زدن این رابطه می کنه اینه که اون سانگ رو از مدرسۀ خودش به مدرسه ای که کیم تان میره منتقل می کنه. یعنی بهترین کار ممکن واسه اینکه رابطۀ دو نفر رو به هم بزنی اینه که اونها رو به هم نزدیکتر کنی !!! آفرین پدر نابغه ! بعد از اینکه این تاکتیک فوق العاده عالی جواب نمیده تصمیم می گیره که هی به اونها بگه که اونها هرگز نمی تونن با هم باشن . پدر نابغۀ عزیز! تا حالا در مورد میوۀ ممنوعه چیزی نشنیدی؟ نمی دونی که وقتی به دو نفر میگی که نمی تونن یه چیزی رو داشته باشن اونها رو خیلی مصمم تر برای داشتنش می کنی؟!!اون هم دو تا نوجوونی که برای اولین بار دارن عشق رو تجربه می کنن؟ راستش رو بگم ، من اگه جای این پدر بودم هیچ کاری نمی کردم. میذاشتم این دو تا بچه هر چی دلشون می خواد با همدیگه بگردن. مطمئنم چند بار دیگه که کیم تان سر اون سانگ دادو بیداد می کرد و کیفش رو خالی می کرد و تعقیبش می کرد خود بخود اون سانگ ازش جدا می شد. دیگه احتیاجی به این همه تلاش نبود.
5- داستان سریال : در احمقانگی داستان سریال که خب هیچ شکی نیست . داستان از همون اولش احمقانه است اما احمقانگی داستان با پیشرفتش به اوج می رسه. اینجا شخصیت بد ماجرا بابای کیم تانه که به هر کاری دست می زنه تا رابطۀ بین کیم تان و اون سانگ رو به هم بزنه و در این کار نبوغی به خرج میده که حد و حساب نداره. اولین کاری که برای به هم زدن این رابطه می کنه اینه که اون سانگ رو از مدرسۀ خودش به مدرسه ای که کیم تان میره منتقل می کنه. یعنی بهترین کار ممکن واسه اینکه رابطۀ دو نفر رو به هم بزنی اینه که اونها رو به هم نزدیکتر کنی !!! آفرین پدر نابغه ! بعد از اینکه این تاکتیک فوق العاده عالی جواب نمیده تصمیم می گیره که هی به اونها بگه که اونها هرگز نمی تونن با هم باشن . پدر نابغۀ عزیز! تا حالا در مورد میوۀ ممنوعه چیزی نشنیدی؟ نمی دونی که وقتی به دو نفر میگی که نمی تونن یه چیزی رو داشته باشن اونها رو خیلی مصمم تر برای داشتنش می کنی؟!!اون هم دو تا نوجوونی که برای اولین بار دارن عشق رو تجربه می کنن؟ راستش رو بگم ، من اگه جای این پدر بودم هیچ کاری نمی کردم. میذاشتم این دو تا بچه هر چی دلشون می خواد با همدیگه بگردن. مطمئنم چند بار دیگه که کیم تان سر اون سانگ دادو بیداد می کرد و کیفش رو خالی می کرد و تعقیبش می کرد خود بخود اون سانگ ازش جدا می شد. دیگه احتیاجی به این همه تلاش نبود.
یه چیز دیگه که هیچوقت در مورد داستان درک نکردم این بود که چرا این داستان باید در دبیرستان اتفاق بیفته. این داستان خیلی خیلی راحت می تونست در دانشگاه اتفاق بیفته که البته اگه اینطور بود خیلی هم عاقلانه تر بود. انقدرکه صحبت از ازدواج و نامزدی و این چیزا بین بچه های دانشگاهی طبیعی و نرماله بین بچه های دبیرستانی نیست. اینکه دو تا خانوادۀ معتبر و پولدار کره ای بچه هاشون رو در هفده سالگی وادار به نامزدی کنن اصلاً منطقی نیست...
6- بازیها : باید بگم که وارثان سریالی نیست که هنرپیشه های اون بعدها از اون به عنوان بهترین بازیهاشون یاد کنن. اکثر هنرپیشه ها بازی خیلی بد و نچسبی رو داشتن. بخصوص لی مین هو که در نقش کیم تان افتضاح بود. اف تض اح با تشدید روی حرف ض ! در واقع فکر می کنم خود لی مین هو هم نمی تونست خودش رو به عنوان یک بچۀ دبیرستانی باور کنه. اون کاملاً از شخصیتی که بازی می کرد دور بود و بازی بی نهایت بی رمقی داشت. یه جوری به نظر می رسید که همیشه خسته است و هیچ انرژی رو صرف بازیش نمی کرد. نگاههای طولانیش به پارک شین هه بیشتر از اینکه عاشقانه باشه گیج و مبهم بود. نگاهش به پارک شین های بود اما به نظر می رسید ذهنش کاملاً جای دیگه است. گریه کردنها و خندیدنهاش هم خیلی چنگی به دل نمی زد. من هیچوقت از طرفدارهای پر و پا قرص اون نبودم و این سریال هم هیچ کمکی در این رابطه نکرد حتی شاید نظر من رو نسبت به توانایی بازی کردنش یه کم هم بدتر کرد... پارک شین هه هم درست مثل لی مین هو ، بازی خیلی خسته کننده و بی جونی داشت. البته به نظر من یه کم از لی مین هو بهتربود اما در کل خیلی فرقی با اون نداشت. اینکه اونها حتی یک اپسیلون کمیستری هم نداشتن وضعیت رو واسشون بد تر می کرد.بقیۀ هنرپیشه ها هم خیلی کار خاصی نکردن. در واقع بجز کیم ووبین که با جون و دل نقشش رو بازی می کرد و بازی خیلی خیلی خوبی داشت ، هیچکس کار خاصی نکرد. کانگ هانول دوست داشتنی من هم انقدر نقشش کم بود که اصلاً به چشم نمی اومد...
7- بوسه های سریال : در مورد این یه مورد می تونم یه کتاب بنویسم ! تا این حد از این بوسه ها متنفرم! اولاً تقریباً تمامی بوسه های سریال از همون نوع معروف و اعصاب خورد کن زورکی هستن. اصولاً کیم تان هر وقت حوصله نداشت به حرفای اون سانگ گوش کنه و می خواست اون رو خفه کنه به زور می بوسیدش. این بوسه های زورکی در حالیکه آهنگ مثلاً رمانتیک love is the moment در حال پخش شدن بود ضد رمانتیک ترین چیزی بود که من در عمرم دیده بودم. قیافۀ وحشت زده و دستای مشت شدۀ پارک شین هه که انگار داشت مورد آزار و اذیت جنسی قرار می گرفت هم دیدن این صحنه ها رو به یک شکنجۀ تمام عیار تبدیل می کرد...
8- موسیقی: بجز شاید یکی دو تا ترانه ، بقیۀ آهنگهای سریال اصلاً خوب نیستن. نه اینکه بی مزه و خسته کننده باشنا ، یعنی واقعاً بد هستند. اینقدر بد که روی اعصابتون راه میرن.البته کی می دونه ،شاید هم ظرفیت من برای شنیدن هزاربارۀ love is the moment خیلی کم بوده. به هر حال این سریالی نیست که بعد از تموم شدن هر قسمتش در به در به دنبال آهنگاش بگردین...
خب این همه چیزای بد در موردش گفتم ، حالا بریم سراغ چیزایی که دوست داشتم:
1- یونگ دو
2- یونگ دو
3- یونگ دو
خب قبل از اینکه سر من داد بزنین که یونگ دو افتضاح ترین شخصیت ممکن رو داشت ، بذارین در موردش توضیح بدم. کاملاً درسته. یونگ دو یک عوضی تمام عیاره . اون برای بچه های دیگه قلدری می کنه و اونها رو بی دلیل آزار میده ، برای اینکه دست دختر رو بگیره پاش رو جلوی پای اون میذاره تا اون رو به زمین بندازه ، دختر رو وسط زمستون توی استخر آب میندازه و... در حقیقت شیطان مجسمه! اما در واقع یونگ دو جالب ترین شخصیت این سریاله. منظورم از جالب دوست داشتنی نیست ، اون یک شخصیت جالبه. حضور یونگ دو در هر صحنه اون صحنه رو قشنگ می کنه و بهش جون میده. در ضمن یونگ دو تنها شخصیتیه که در طول سریال رشد می کنه و بهتر میشه. یونگ دوی اول سریال با یونگ دوی قسمت اخر زمین تا اسمون فرق داره و شما ذره ذره این تغییر رو در اون احساس می کنید.اون یونگ دوی اعصاب خورد کن عوضی از اواسط سریال تبدیل میشه به یک یونگ دوی دوست داشتنی. کسی که بر خلاف کیم تان ، گوش کردن به حرف دیگران رو یاد می گیره ، یاد می گیره که معذرت خواهی کردن گاهی وقتها ضروریه ، یاد می گیره که اگه کسی بهش گفت " نه " اون رو قبول کنه و از همه مهم تر دوست داشتن و محافظت کردن از کسایی که دوستشون داره رو یاد می گیره... البته من ژل مویی که برای موهاش استفاده می کرد رو برای رفتار بدش مقصر می دونم چون به محض اینکه مدل موهاش رو عوض کرد تبدیل شد به دوست داشتنی ترین شخص ممکن.بازی فوق العادۀ کیم ووبین هم دلیل دیگه ای بود که یونگ دو اینقدر جذاب بود. امکان نداشت کس دیگه ای این شخصیت وحشتناک رو با بازی خودش به این جذابی در بیاره...هر چی که لی مین هو من رو از خودش دلزده کرد، کیم وو بین من رو به خودش جذب کرد و من حالا تبدیل شدم به یکی از طرفدارهای سرسخت اون.
البته این چیزایی که گفتم معنیش این نیست که اگه من جای اون سانگ بودم یونگ دو رو انتخاب می کردم. در واقع من اگه جای اون سانگ بودم نه یونگ دو رو انتخاب می کردم نه کیم تان. من اگه جای اون سانگ بودم پولهای بابای کیم تان رو می گرفتم ، می رفتم آمریکا و اونجا می گشتم دنبال " رایان گاسلینگ " یا " بردلی کوپر " !
خب با همۀ این چیزایی که گفتم آیا دیدن این سریال رو توصیه می کنم ؟ راستش آره. ببینید ، این سریال با این همه عیبهایی که گفتم سرگرم کننده بود. لااقل من که از دیدنش حوصله ام سر نرفت. برای دو ماه هر پنج شنبه و جمعه یک ساعت من رو سرگرم کرد و اوقات خوبی رو برای من فراهم کرد.
نمره من به این سریال 4 از 10.
این بود انشای طولانی من ! :)
6- بازیها : باید بگم که وارثان سریالی نیست که هنرپیشه های اون بعدها از اون به عنوان بهترین بازیهاشون یاد کنن. اکثر هنرپیشه ها بازی خیلی بد و نچسبی رو داشتن. بخصوص لی مین هو که در نقش کیم تان افتضاح بود. اف تض اح با تشدید روی حرف ض ! در واقع فکر می کنم خود لی مین هو هم نمی تونست خودش رو به عنوان یک بچۀ دبیرستانی باور کنه. اون کاملاً از شخصیتی که بازی می کرد دور بود و بازی بی نهایت بی رمقی داشت. یه جوری به نظر می رسید که همیشه خسته است و هیچ انرژی رو صرف بازیش نمی کرد. نگاههای طولانیش به پارک شین هه بیشتر از اینکه عاشقانه باشه گیج و مبهم بود. نگاهش به پارک شین های بود اما به نظر می رسید ذهنش کاملاً جای دیگه است. گریه کردنها و خندیدنهاش هم خیلی چنگی به دل نمی زد. من هیچوقت از طرفدارهای پر و پا قرص اون نبودم و این سریال هم هیچ کمکی در این رابطه نکرد حتی شاید نظر من رو نسبت به توانایی بازی کردنش یه کم هم بدتر کرد... پارک شین هه هم درست مثل لی مین هو ، بازی خیلی خسته کننده و بی جونی داشت. البته به نظر من یه کم از لی مین هو بهتربود اما در کل خیلی فرقی با اون نداشت. اینکه اونها حتی یک اپسیلون کمیستری هم نداشتن وضعیت رو واسشون بد تر می کرد.بقیۀ هنرپیشه ها هم خیلی کار خاصی نکردن. در واقع بجز کیم ووبین که با جون و دل نقشش رو بازی می کرد و بازی خیلی خیلی خوبی داشت ، هیچکس کار خاصی نکرد. کانگ هانول دوست داشتنی من هم انقدر نقشش کم بود که اصلاً به چشم نمی اومد...
7- بوسه های سریال : در مورد این یه مورد می تونم یه کتاب بنویسم ! تا این حد از این بوسه ها متنفرم! اولاً تقریباً تمامی بوسه های سریال از همون نوع معروف و اعصاب خورد کن زورکی هستن. اصولاً کیم تان هر وقت حوصله نداشت به حرفای اون سانگ گوش کنه و می خواست اون رو خفه کنه به زور می بوسیدش. این بوسه های زورکی در حالیکه آهنگ مثلاً رمانتیک love is the moment در حال پخش شدن بود ضد رمانتیک ترین چیزی بود که من در عمرم دیده بودم. قیافۀ وحشت زده و دستای مشت شدۀ پارک شین هه که انگار داشت مورد آزار و اذیت جنسی قرار می گرفت هم دیدن این صحنه ها رو به یک شکنجۀ تمام عیار تبدیل می کرد...
8- موسیقی: بجز شاید یکی دو تا ترانه ، بقیۀ آهنگهای سریال اصلاً خوب نیستن. نه اینکه بی مزه و خسته کننده باشنا ، یعنی واقعاً بد هستند. اینقدر بد که روی اعصابتون راه میرن.البته کی می دونه ،شاید هم ظرفیت من برای شنیدن هزاربارۀ love is the moment خیلی کم بوده. به هر حال این سریالی نیست که بعد از تموم شدن هر قسمتش در به در به دنبال آهنگاش بگردین...
خب این همه چیزای بد در موردش گفتم ، حالا بریم سراغ چیزایی که دوست داشتم:
1- یونگ دو
2- یونگ دو
3- یونگ دو
خب قبل از اینکه سر من داد بزنین که یونگ دو افتضاح ترین شخصیت ممکن رو داشت ، بذارین در موردش توضیح بدم. کاملاً درسته. یونگ دو یک عوضی تمام عیاره . اون برای بچه های دیگه قلدری می کنه و اونها رو بی دلیل آزار میده ، برای اینکه دست دختر رو بگیره پاش رو جلوی پای اون میذاره تا اون رو به زمین بندازه ، دختر رو وسط زمستون توی استخر آب میندازه و... در حقیقت شیطان مجسمه! اما در واقع یونگ دو جالب ترین شخصیت این سریاله. منظورم از جالب دوست داشتنی نیست ، اون یک شخصیت جالبه. حضور یونگ دو در هر صحنه اون صحنه رو قشنگ می کنه و بهش جون میده. در ضمن یونگ دو تنها شخصیتیه که در طول سریال رشد می کنه و بهتر میشه. یونگ دوی اول سریال با یونگ دوی قسمت اخر زمین تا اسمون فرق داره و شما ذره ذره این تغییر رو در اون احساس می کنید.اون یونگ دوی اعصاب خورد کن عوضی از اواسط سریال تبدیل میشه به یک یونگ دوی دوست داشتنی. کسی که بر خلاف کیم تان ، گوش کردن به حرف دیگران رو یاد می گیره ، یاد می گیره که معذرت خواهی کردن گاهی وقتها ضروریه ، یاد می گیره که اگه کسی بهش گفت " نه " اون رو قبول کنه و از همه مهم تر دوست داشتن و محافظت کردن از کسایی که دوستشون داره رو یاد می گیره... البته من ژل مویی که برای موهاش استفاده می کرد رو برای رفتار بدش مقصر می دونم چون به محض اینکه مدل موهاش رو عوض کرد تبدیل شد به دوست داشتنی ترین شخص ممکن.بازی فوق العادۀ کیم ووبین هم دلیل دیگه ای بود که یونگ دو اینقدر جذاب بود. امکان نداشت کس دیگه ای این شخصیت وحشتناک رو با بازی خودش به این جذابی در بیاره...هر چی که لی مین هو من رو از خودش دلزده کرد، کیم وو بین من رو به خودش جذب کرد و من حالا تبدیل شدم به یکی از طرفدارهای سرسخت اون.
البته این چیزایی که گفتم معنیش این نیست که اگه من جای اون سانگ بودم یونگ دو رو انتخاب می کردم. در واقع من اگه جای اون سانگ بودم نه یونگ دو رو انتخاب می کردم نه کیم تان. من اگه جای اون سانگ بودم پولهای بابای کیم تان رو می گرفتم ، می رفتم آمریکا و اونجا می گشتم دنبال " رایان گاسلینگ " یا " بردلی کوپر " !
خب با همۀ این چیزایی که گفتم آیا دیدن این سریال رو توصیه می کنم ؟ راستش آره. ببینید ، این سریال با این همه عیبهایی که گفتم سرگرم کننده بود. لااقل من که از دیدنش حوصله ام سر نرفت. برای دو ماه هر پنج شنبه و جمعه یک ساعت من رو سرگرم کرد و اوقات خوبی رو برای من فراهم کرد.
نمره من به این سریال 4 از 10.
این بود انشای طولانی من ! :)
Picture credit to :Dramabeans
جالب بود دستت درد نکنه....لابد کیم تان بعداز 7، 8 قسمت عشقش سربه فلک کشیده ، زده به سرش :))))))))
پاسخحذفدر کل منم خیلی طرفدار لی مین هووپارک شین هه نیستم ..ولی اکثر کاراشونو دیدم ، اینم بخاطر اعتیادمه......
هاها دقیقاً ! احساس رومئو بهش دست داده بود !:)))
حذفآره منم همینطور. البته هنوز که هنوزه نتونستم سریال " ایمان " رو ببینم و بعد از دیدن کیم تان لی مین هو فکر هم نمی کنم دیگه هیچوقت بتونم ببینمش!
راستی دارم " رسوایی " رو می بینم. هنوز نظر خاصی نسبت بهش ندارم ، تازه وارد بزرگسالی شخصیتها شده ، باید ببینم از این جا به بعدش چطور پیش میره...
آره معمولا داستانشون اززمان بزرگسالی جالب میشه بخاطر همینم فکرکنم ریتینگ اکثر سریالایی که اززمان بچگی شروع میشن، قسمتهای اولش خیلی پایینه(البته بجز استثناهاش)...من که دخترم سویونگ رو تموم کردم ( کلی هم حال کردم :)) از داستانش خوشم اومد ) حالام کلی سریال ندیده دارم نمیدونم کدومو شروع کنم، سریالای ایمان -یاوانگ (ملکه جاه طلبی) -
حذفآلیس در چومدانگ...-داستان یک گیشا - زندگی درخشان - عاشقان هوندائه بین اینا هیچکدومو ندیدی، یه راهنمایی کنی
دقیقا ! این قسمتای بچگی معمولا خیلی حوصله سربرن، اینجا البته بیشتر از اینکه در مورد بچگی شخصیتها باشه در مورد پدر و مادراشون بود که به نظر من به همون اندازه بی مزه بود...
حذفاز این سریالا هیچکدومو ندیدن.آلیس رو یه قسمتشو نگاه کردم خیلی جذبم نکرد ولی فکر کنم بعدا ببینمش :)
نقدت خیلی خوب بود دوست عزیز.
پاسخحذفمنم خیلی منتظر این سریال بودم . مخصوصا منتظر اون نقطه ی اوجی که هیچ وقت نیومد. نویسنده سعی می کرد مسائلی رو بیان کنه ولی اونا رو نصفه نیمه ول می کرد.سریالش دیالوگ خاص و هیجان انگیزی هم نداشت .
خیلی باهات موافقم که عشقشون و مشکلاتشون و روابطشون و طرز فکرشون مسخره بود . و بیشتر از اون سر یونگدو باهات موافقم . اصلا من فقط به عشق یونگدو ادامه دادم سریال رو .
منتظر نقدای قشنگت واسه سریال هایی مثل ریپلای 1994 و بقیه ی سریالای قشنگ هستم :*
سلام عزیزم :)
حذفخیلییییی خوشحال شدم که از نقدم خوشت اومد.و کلی هم خوشحال شدم که فقط من نبودم که از یونگ دو خوشم میومد! :))
مرسی از نظرت واقعا :*
با سلام وتشکر فراوان به خاطر نقد بسیار خوبت،ینی من نقدم خوندم از دست اینا کلیییییییییی حرص خوردم چه برسه بخوام ببینم!!!از طرفیم دوست دارم ببینم ولی امیدوارم کارم به آرامبخش نکشه!!!خیر سرم طرفدار مین هو ام ولی میدونم کیم تانم قراره بدوه رو اعصابه بنده و از همه بدتر چیزی که آزارم میده و خواهد داد گزینه ی هفته که نوشتی!!!ینی واقعا متاسفم براشون با این صحنه های احساسی منزجر و متنفر کننده!!!خوب نمیتونی انجام نده مگه زوره بیای بازی کنی؟؟؟؟؟!!!!سریالو ندیده کامل با نقدت موافقم...وای زیاد حرف زدم،ببخشید،دلم پر بود از دستشون ;)
پاسخحذفسلام فاطمه جونم
حذفخوبی؟
کلی خندیدم از اینکه از خوندن نقد هم کلی حرص خوردی:)))
ولی ببینش، سرگرم کننده است ، من چون هفتگی می دیدمش خیلی وقت واسه حرص خوردن از دست شخصیتهاش داشتم ولی اگه پشت سر هم ببینیش شاید خیلی کمتر اعصابتو خرد کنه... :)
البته اون صحنه های احساسی زورکیش واقعا واقعا خیلی بدن...
کلی خوشحال شدم از نظرت، مرسی واقعا :)
سلام شیرینا جونم..خوبی؟؟خوشم میاد یا نمی نویسی وقتی هم که مینویسی یه نقد توپ مینویسی..اولا خسته نباشی و اینکه نقدت خیلی عالی بود(هندونه زیربغلت نمیذارم واقعا میگم)دوما واقعا خوشحالم یکی هم سلیقه من پیدا شده ..آخ نمیدونی وقتی داشتم این سریال رو میدیدم دلم میخواست کله نویسنده رو بکنم یعنی با خودش چی فکر کرده بود که هر دم و دقیقه مثه دخترا کیم تان آبغوره بگیره اه اه اه..البته من از لی مین هو خوشم میاد ها..به نظر من حقیر هم یونگ دو عالی بود هم بامزه بازی میکرد هم به قول خوت ضد سندروم شخصیت دوم مرد(درس نوشتم آیا) فقط به عشق اون میدیدمش..البته از مامان کیم تان هم خیلی خوشم میومد..راستی شیرینا من رسوایی رو دیدم نسبتا قشنگه اما اگه تو 20 قسمت تموم میشد خیلی بهتر بود..اگه وقت کردی حنمی حتمی نقد اونم بنویس
پاسخحذفمنا
سلاااام منا جونم
حذفخوبی؟ واااای نمی دونی چقدر ذوق زده شدم از نظرت.مرسی که انقدر هندونه گذاشتی زیر بغلم ؛)))
باهات موافقم، مامان کیم تان خیلی بامزه بود. اصلا رابطه دو تا مامانا با همدیگه رو خیلی دوست داشتم. از بس که زیاد نوشته بودم یادم رفت این مورد رو بنویسم...
رسوایی رو دارم می بینم، الام قسمت دوازدهمش هستم. حتما نقدش رو می نویسم :)
شیرینا من نفهمیدم اوپا و اونی های کره ایت کیان؟؟؟؟؟دوس دارم بدونم از کدوم بازیگر های مرد و زن کره ای خوشت میاد؟
پاسخحذفمنا
می دونی منا جونم، از خیلی از بازیگرا خوشم میاد اما اینطوری نیستم که بگم هر فیلم سریالی که بازی کنن رو باید ببینم.اگه از یه ژانری خوشم نیاد ، یا بازیگرای مقابلشون رو دوست نداشته باشم نگاه نمی کنم...
حذفاما اونایی که خیلی دوسشون دارم و معمولا سعی می کنم همه فیلم و سریالاشون رو ببینم اینان : گونگ یو ، یون شی یون ، سونگ جونگ کی و از دخترا هم فقط یون اون های.
شما خودت از کیل خوشت میاد؟
منظورم از کیل کیا بود !! :)))
حذفشیرینا جونم من خیلی خیلی خیلی سونگ سئونگ هون و سوجی ساب رو دوس دارم از دختر ها هم مثه شما ایون هه رو دوس دارم..البته من از جی ساب 2 سریال از سئونگ هون 1 و از ایون هه هم 2 سریال بیشتر ندیدم..بقیه کار هاشون رو هنوز ندیدم..البته خیلی بازیگر های دیگه هم هستن که ازشون خوشم میاد اما همیشه به آجیم به شوخی میگم من خیلی هارو دوس دارم اما سلطان قلبم جی ساب و سئونگ هون هستن(خخخخخخخخخخخخخخ دل که نیس خخخخخخ)
حذف:)))))
حذفمنم سوجی ساب و سونگ سیونگ هون رو دوست دارم اتفاقا. الان که فکرشو می کنم می بینم راست میگی ، دل که نیست ! :)))
میبینی شیرینا باهم تفاهمات زیادی داریم..البته هوو هم که شدیم اما من دختر خوبیم کاری ندارم که هوومی (خخخخخخخخخخ)(شیرینا چرا شکلک نمیشه تو وبلاگت گذاشت؟)
حذفهووی عزیزم؛)))
حذفنمی دونم این بلاگر که من وبلاگمو ازش گرفتم خیلی سیستم نظردهیش رده، باید یه فکری به حالش بکنم :))
من راستیت خیلی شین هی رو دوس ندارم تو همه سریالا یه نقش یه جور داره لی مین هو هم نمیگم بدم میاد اصن خبر سریالم شنیدم ذوق نکردم اما نمیدونم چرا خودمو مجبور میدونم ببینم مرسی نقدت تو دیدنم کمک میکنه یه درخواست دیگم داشتم میشه سریال قدیمیارو نقد کنی من نوشته های واقع بینانترو دوس دارم <3
پاسخحذفشیرینا جونم منم به نظر منم اگه وقت داشتیو چیزی از سریال های قدیمی تر یادت مونده بود(آخه بس که خودم کم حافظه م) نقد اون هاروهم بنویس
حذفمرسی از نظراتتون بچه ها ، نمی دونید چقدر خوشحال میشم وقتی نظرات شما رو می خونم...
حذفباشه حتما هر وقت که بتونم سریالهای قدیمی تری هم که دیدم نقد می کنم، مرسی واقعا :) :*
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفمن تازه با بلاگتون اشنا شدم.چقدر نقدای زیبایی مینویسین.از حالا حتما بلاگتون همیشه دنبال میکنم.راجع ب این سریال باهاتون موافقم اساسی ولی به نظرم این نویسنده بوده ک واقعا به این افتضاحی کیم تان شخصیت پردازی کرده بود یا نه اصلا شخصیتی براش در نظر نگرفته بود اکه لی مین هو نبود کیم تان همینم از اب در نمیومد.
پاسخحذفولی من بهت پیشنهاد میکنم سریال ایمان ببین سریال خیلی خوبیه.
sani69
سلام عزیزم
حذفخیلی خوش اومدی به وبلاگ کوچیک من :)
مرسی واقعا از نظرت، من همیشه دوست دارم نظرای بقیه رو هم در مورد سریالها و فیلمها و ... بدونم
بازم بهت خوش آمد میگم :)
سلام شیرینا جونم
پاسخحذفهمانطور که قبلا بهت گفتم من اصلا این سریال را ندیده بودم با این نقدت هم کاملا منصرف شدم که ببینم آخه از این سریال های بچه گانه خوشم نمی آید که ریتم یکنواختی داره راستی من داشتم فکر می کردم کدام هنرپیشه کره ای را دوست دارم دیدم تقریبا همه یکی هستند ولی وقتی اسم سونگ سئونگ هون را توی یکی از نظرات خوندم کنجکاو شدم ببینم کیه ؟image اش را دیدم وایییییییی من از این هنرپیشه که خیلی خوشم می آید الان سریال پاییزدر قلب من را ازش دارم ولی دلم نمی آید نگاه کنم چون دلم خوشه که یک سریال قشنگ برای روز مبادا دارم مسخره است نه ؟الان دارم گل پسر همسایه را با دور تند نگاه می کنم .سریال ایمان رو دیدم نمی دونم وسط هاش دیگه حوصله ام سر رفت
هفته ای دو الی سه بار
سلام هفته ای دو الی سه بار عزیزم :)
حذفخوبی؟ راستش این سریاله انقدرا هم بد نیست فقط چون من خیلی انتظار زیادی ازش داشتم یه کم زیادی نا امید شدم و الا بد نیست.سرگرم کننده است...
پاییز در فلب من خیلی غم انگیزه ، هر وقت دلت می خواست گریه کنی ببینش...در ضمن از اون سندروم نقش دومها هم هست ! من عاشق وون بین بودم توش.... :)
وای چقدر خوب اسم ها رو حفظ می کنی ون بین کی کی بوددددد هااااااااا
حذف:))) وون بین یک هنرپیشه خیلی معروفه، دو سه تا سریال بیشتر بازی نکرده و بعد از اون فقط تو سینما بازی کرده.نقش دوم همین پاییز در قلب منه. اگه فیلم مردی از هیچ کجا رو هم دیده باشی نقش اصلی رو وون بین داشت.خیلی هنرپیشه تواناییه :)
حذفوااااااااااااااااای عجب نقدی! من قبله اینکه سریال پخش بشه بیشتر ذوق لباسای لی مینهو رو داشتم! اصن گند زد خدایی... الان اگه بگن لی مینهو رفته سربازی اصلا ناراحت نمیشمو هیچ فرقی بحالم نداره! بنظر من زوج بونا و چنگ یونگ هم بانمک بودن هم جذاب حتی بابای چانگ یونگو مامان راچل خیلی واسم جذابتر از زوج اصلی بودن من که از قسمت 8 به بعد تمام قسمتای کیم تانو ایون سانگو رد میکردم. ولی چویی یونگ دو... آخ قلبم از شنیدن اسمش تالاپ تالاپ میکنه!. من به این سریال5 میدم اونم بخاطر گل روی چویی یونگ دو.... (razi)
پاسخحذفآره منم همه اش منتظر یونگ دو بودم، بهترین شخصیت سریال بود. حالا تصمیم گرفتم برم همه سریالای کیم ووبین رو ببینم ، یه جور عجیب غریبی خوش تیپه !! :)))
حذفسلام دوست من
پاسخحذفمن تازه وبلاگ شما رو دیدم و نقدهات رو دیدم
لذت بردم ازین همه توجهی که داشتی
اما من یه سری نظرات متفاوتی با تو درباره سریال وارثان داشتم که گفتم شاید واست جالب باشه
من عاشق نگاه های لی مین هو بودم تو هر نگاهش یه حرف بود هرجا با نگاهش کل منظور رو میرسوند تو هیچ سریال کره ای هیچ وقت همچین نگاهی رو ندیده بودم هم جذاب بود نگاهش ، هم یه جا امیدوار بود یه جا خشمگین ، یه جا در بهت ......
دیالوگ های طنزشون رو خیلی دوس داشتم خیلی خاص بود فک کنم اون دختره اسمش بونا بود همش به لی مین هو میگفت داری به من نگاه میکنی هنوز عاشق منی ......... یا حرف های دوستاشون همش بامزه و تو دل برو بود واسه من
من عاشق اون یه مشت آدم اضافی ای بودم که گفتی ، همش دوس داشتم بچه های دبیرستان و پدر مادر و غیره رو ببینم آخه هرکدوم یه نمک خاصی داشتن که واسه من جذاب بود
ولی بزرگترین ضعف سریال این بود که به قول تو همش نصفه کار میکرد نصفه حرف میزد میدونی گریه های این دختر اصلی رو هم خیلی دوس داشتم یه ذره شبیه گریه های دختر نقش اصلی سریال ( تو از کدوم ستاره ای ) بود گریه میکرد طولانی گریه ام میگرفت
کلا چیزی که تو وارثان دیدم و هیچ جا دیگه ندیدم علیرغم فیلم نامه ضعیف و شخصیت پردازی ضعیف ، نگاه های لی مین هو رو هیچ جای دیگه ای مشابه اش رو ندیدم نگاهش حتی تو عکس هم خاصه هم عمیقه هم پرمعنا که قبلا ازش ندیده بودم
و لطیفه ها و شخصیت های کنارشون رو بی نهایت دوس داشتم که تو باقی سریال ها این قسمت بقیه شخصیت ها رو همش دوس داشتم جلو بزنم اما این جا نه
ازینکه کیم تان تصمیم گرفت تاج عشق رو روی سرش بذاره هم تحسینش کردم
سپیده siahsepid1@gmail.com
واسه من سریال وارثان مثل یه سفر یا یه سفره ای بود که غذا نون و پنیر و زیر نور آفتاب تند باشه اما چون با دوستاتی و خوشی بهت می چسبه مزش
پاسخحذفواسه من بازی لی مین هو و شخصیت های فرعی اینقدر جذاب بودن و صحبت های طنزشون که بهم مثل اون نون پنیر زیر نور شدید خیلی چسبید
ممنونم که نظراتم رو خوندی بهترین .....
سپیده siahsepid1@gmail.com
سلام سپیدۀ نازنین
حذفاولاً باید بگم که خیلی خیلی به وبلاگ خوش اومدی و واقعاً هم مرسی از اینکه نظر گذاشتی :)
من این وبلاگ رو ساختم تا با دوستای جدید آشنا بشم و با صحبت کردن در مورد اعتیاد هممون که همین سریالهای کره ای هستن کلی با هم خوش باشیم.
خوشحالم که از سریال وارثان خوشت اومده. این سریال خیلی طرفدار داره و خوب خیلیها هم مثل من خیلی نظرشون جلب نشد. من هم در مورد قسمتهای طنزش باهات موافقم و به نظرم رسید لی مین هو این قسمتها رو عالی بازی کرد. شخصیتهای فرعی هم بونا و چان یونگ رو خیلی خیلی دوست داشتم چ.ن خیلی شیرین و دوست داشتنی بودن ولی در کل اونقدرا که دلم می خواست عاشقش نشدم. شاید اگه دوباره و توی شرایط بهتر ببینمش ( وقتی این سریال داشت پخش میشد خیلی حال و روز خوبی نداشتم...) بیشتر ازش خوشم بیاد. شاید یه روز از همین روزاه دوباره ببینمش.
بازم واقعاً مرسی واسه نظر قشنگت و امیدوارم باز هم اینجا ببینمت :)
خیلی دوست دارم بدونم با من اتفاق نظر داری یا نه ؟ در این مورد که لی مین هو نگاهاش خیلی عمیقه و با یه نگاه کل منظورش رو میرسونه یا امیدوار یا عاشق یا ناامید ، هر نگاهش یه حس رو میده البته تو سریال های قبلیش من این رو ازش ندیده بودم انگار اینجا خیلی بهتر بازی کرده بود اگه دیدی دوباره یا یادت هست در مورد نگاهش ، نظرتو بهم بگو که تو هم این حالت رو حس کردی که چه قدر نگاهاش خاصه تو فیلم ؟
حذفبسیار لذت می برم از صحبت کردن باهات شیرینای خوبم .
سپیده siahsepid1@gmail.com
در این مورد متاسفانه باید بگم که باهات اختلاف نظر دارم :(
حذفمن بجز صحنه هایی که کیم تان توش شیطنت می کرد از بازی لی مین هو اصلا لذت نبردم و اتفاقا فکر می کنم در سریالهای قبلیش مثل شکارچی سهر خیلی خیلی بهتر ظاهر شده بود...
مرسی واقعاً واسه اینکه نظر میذاری :)