۱۳۹۱ فروردین ۵, شنبه

سریال شاهزاده پشت بام،قسمت اول


سریال شاهزاده پشت بام بالاخره بعد از مدتها انتظار(البته انتظار خودم!)  روز 4شنبه 21 مارس پخش شد و من امروز ،جمعه، بالاخره تونستم اونو با زیرنویس ببینم.( ممنون ویکی سابرز!)
آیا عاشق سریال شدم؟  نه. آیا فکر می کنم که عاشقش میشم؟ آره.
 راستش قسمت اول سریال در واقع یه جوری شما را برای قسمتهای آینده آماده می کنه و با وجودیکه اتفاقات زیادی میفته یه خورده یه ساعتش به نظر طولانی میرسه.البته من واقعا خوشحالم که قصه انقدر سریع پیش رفت و خوشحالم که نویسنده ها تونستند این همه اتفاق رو توی یک ساعت جا بدن.از لحاظ رتبه بندی سریالها شاه 2 قلبها( من واقعا نمی دونم چطوری اسم این سریال رو می تونم ترجمه کنم.آخه اسم قحط بود؟!) با 16.2% اول ،شاهزاده پشت بام با 9.8% دوم و مرد استوایی با 7.7% سوم شدند.


قسمت اول: 


قرن هجدهم چوسان:دوربین از روی ماه شروع به حرکت می کنه و به یه یک گربه سیاه(؟) که روی شیروانی نشسته میرسه.ولیعهد ای گاک ( من بجای لی گاک به تلفظ خود کره ای ها می نویسم ای گاک) از خواب بیدار میشه و متوجه میشه که همسرش در کنارش نیست.بعد از اینکه چند بار صدا می زنه می فهمه که در واقع هیچکس در بیرون اتاقش نیست و این نشانه شومیه.بلافاصله یکی از ملازمین دربار سراسیمه به سراغش میاد و خبر یک حادثه رو میده.چه حادثه ای؟ همسرشاهزاده در برکه قصر غرق شده.من اینجا فقط اشاره کنم که بازی میکی یوچون واقعا پیشرفت کرده.توی رسوایی سانگ کیون کوان هر وقت شروع به حرف زدن می کرد من مورمورم میشد! اما اینجا عالیه...




دوربین  روی جسد شاهزاده زیر آب حرکت می کنه و بعد یه چیز عجیب نشون میده.یه جسد دیگه.جسد ولیعهد ای گاک با موهای کوتاه و لباسهای مدرن کنار اون.





 بر می گردیم به زمان بچگی ولیعهد.حدودا 12 سالشه.پادشاه ازش می خواد که همسرش رو انتخاب کنه وتنها چیزی که برای ولیعهد مهمه اینه که همسرش خوشگل باشه.هاها! این پسرا از بچگی فقط دنبال دخترای خوشگلن!



اینجای داستان من رو یاد سیندرلا میندازه.پادشاه برای پسرش به دنبال همسره و خانواده ها دختراشون رو کاندید می کنن. در خانواده مورد نظر داستان، دو تا خواهر هستن. هوایونگ خواهر بزرگ وبو یونگ خواهر کوچیک.بر خلاف تصور دو خواهر پدر اونها بویونگ رو برای این ازدواج در نظر گرفته.هوایونگ هم آشکارا از این مساله ناراحت میشه اما روی حرف پدرش حرف نمی زنه.







 میریم به دهه هشتاد:پدر و مادر دو تا دختر که کاملا شبیه بویونگ و هوایونگ هستند قراره با هم ازدواج کنند و این اولین ملاقات اونها با خانواده جدیدشونه.دختر کوچیک - پارک ها- کاملا شاد و مهربونه و از این ملاقات خوشحاله و دختر بزرگ -سه نا- برعکس اون عبوس و بد اخلاقه.



طی ماههای بعد سه نا حسابی باک ها رو اذیت می کنه از دزدی به اسم اون گرفته تا یه جورایی سوزوندنش . تا اینکه بالاخره یه روزپارکها روتوی وانت میذاره و وقتی بر می گرده تصمیم میگیره که اونو همونجا ول کنه.وانت حرکت می کنه و پارکها با گریه از اون می خواد که کمکش کنه.برای یه لحظه سه نا پشیمون میشه اما بعد دوباره نظرش عوض میشه و روش رو بر می گردونه.( تولد خواهر ناتنی شیطانی!)




دوباره بر می گردیم به چوسان قدیم و زمان بچگی دو خواهر(باور کنید دیدن این جهشهای زمانی  به گیج کنندگی نوشتنش نیست!).بویونگ داره برای عروسی آماده میشه وناراحتی کاملا در چهره هوایونگ پیداست.بو یونگ برای کم کردن ناراحتی هوایونگ با یک ظرف خرمالوی خشک شده به اتاق هوایونگ میره .هوایونگ در حال اتو کردن لیاس بویونگه و دوربین مرتب روی این اتوی کذایی زوم می کنه.دا دا دا دان! الانه که هوایونگ اتو رو بزنه تو صورت خواهرش.ولی این کار رو نمی کنه. اما وقتی می خواد بلند شه تا یکی از خرمالوهای خشک رو از رو زمین برداره پاش به لباسش گیر می کنه و اتو روی صورت خواهرش فرود میاد.(من می دونستم این اتو بالاخره یه کاری می کنه!) در نتیجه مجبور میشن اسم بویونگ رو حذف کنند و هوایونگ بجاش همسر ولیعهدمیشه.بویونگ با حسرت در حالیکه نصف صورتش رو با پارچه ای که مجبوره برای پنهان کردن جای زخمش تا ابد بپوشه پوشونده توی خونه می مونه.






خدا رو شکر قسمت بچه ها دیگه کلا تموم شد.حالا بویونگ در قصر زندگی می کنه و بیشتر مثل ندیمه خواهرشه.هوایونگ حتی گلدوزی بویونگ رو هم به اسم خودش تموم می کنه.گلدوزیی که تصویر پروانه و گل رو نشون میده.ولیعهد به چینی یه چیزی میگه و از همسرش می خواد که جواب بده اما اون که نمی تونه جواب بده به خواهرش نگاه می کنه و بو یونگ شروع به جواب دادن می کنه.( حالا یکی باید به شاهزاده بگه خوشحالی که زن خوشگل بی مغز گرفتی؟!) ولیعهد که شوخ طبعه سربسر خواهر زنش میذاره و این از چشم هوایونگ حسود دور نمی مونه. هر چند که به نظرمی رسه ولیعهد واقعا همسرشو دوست داره اما یه جور رابطه شیطنت آمیز با خواهر زنش داره.اون برای بو یونگ یه معمای تازه ساخته. معماش هم اینه: " اون چیه که وقتی زنده است میمیره وحتی وقتی مرد زنده است؟" هوایونگ و ولیعهد در حال خنده و شوخی راه میرن و بویونگ با یک نگاه عجیبی اونا رو از دور نگاه می کنه.هممم،یعنی ممکنه بویونگ عاشق ولیعهد باشه؟







 حالا میریم به زمان بعد از مرگ همسر ولیعهد.اون مطمئنه که این یک قتل بوده و دستور بررسی میده تا قاتلین همسرش رو پیدا کنن و اون بتونه اونا رو تیکه تیکه کنه.( بازم می گم، میکی یوچون واقعا پیشرفت کرده.همچین اشک می ریزه آدم جیگرش کباب میشه).ولیعهد گلدوزیی که فکر می کنه همسرش دوخته رو توی دستش داره و وقتی یک قطره اشکش روی پروانه گلدوزی می چکه، پروانه زنده  میشه و شروع به حرکت می کنه و حالا به زمان معاصر در نیویورک به دور پسری که کاملا شبیه ولیعهده می چرخه و از اونجا به روی شونه دختری که کاملا شبیه بویونگه میشینه.






 پسر که اینجا اسمش ته یانگه شروع به کشیدن نقاشی دختر که همون پارکهاست می کنه.پارکها به طرف دو تا پسر بچه که سیبهای فروشی اون رو دزدیدن یه سیب پرتاب می کنه و سیب محکم به سر ته یانگ می خوره.همین لحظه پسر عموی ته یانگ ( یونگ ته مو) سر می رسه و به اون کمک می کنه و به پارکها اجازه میده که به دنبال دزدها بره.


صحنه بعدی توی یه باره و از اونجا که دنیا در سریالهای کره ای خیلی کوچیکه هر سه این شخصیتها ( پارکها،ته یانگ و ته مو ) همونجا هستن.پارکها اونجا کار می کنه و دو نفر دیگه برای نوشیدنی اونجا هستن.همینجاست که ته مو اتفاقی می شنوه ( چرا در دستشویی بازه؟!)که پارکها روز بعد تعطیله و ته یانگ رو ترغیب می کنه که از اون بخواد باهاش بره بیرون و ته یانگ به طرز بانمکی سعی می کنه ولی موفق نمیشه.در همین حین به پارکها یک تلفن میشه و به اون خبر میدن که پدر واقعیش پیدا شده و توی سئوله.بهتره صحنه بعد رو نگاه نکنید.پارکها در حال انگلیسی حرف زدن ( مورمور!) و یه دختر بی استعداد خارجی در حال مثلا بازی کردن( دو برابر مورمور!) بالا و پایین می پرند.اون گربه اول فیلم از این دختر موبوره بهتر بازی می کرد!




پسرعموها سوار قایق تفریحی ته یانگ هستند و ما اینجا می فهمیم که مادربزرگ ته یانگ که صاحب اصلی تجارت اوناست قصد داره مقام خودش رو به ته یانگ واگذار کنه در حالیکه ته یانگ اصلا به این موضوع علاقه نداره و حاضر نیست همراه ته مو به کره برگرده. اینجا در چشمهای ته مو میشه یه جور دشمنی رو نسبت به ته یانگ دید.دلیلش هم اینه که ته مو با وجودیکه خیلی قابلیتهای بیشتری داره نمی تونه به جای مادربزرگ بشینه چون اون فرزند پسر نامشروع شوهر مادربزرگه و در نتیجه مادربزرگ نمی تونه اون رو مثل نوه اصلی خودش بدونه.ته مو حتی جرات نداره مادربزرگ رو با لقبی بجز رئیس خطاب کنه.
بخاطر همین مساله بین دو تا پسر عمو جر وبحث میشه و ته یانگ بخاطر مشتی که ته مو بهش می زنه میفته و سرش به لبه قایق می خوره و توی آب میفته. ته مو درست مثل سه نا یه لحظه وجدانش به خباثتش غلبه می کنه و سعی می کنه ته یانگ رو نجات بده اما بعد نظرش عوض میشه.تمام شواهد وجود خودش رو از قایق پاک می کنه و بعد توی آب می پره که بتونه با شنا کردن خودش رو به ساحل برسونه.( تولد پسر عموی خبیث!)







 ته مو به کره بر می گرده و در اونجا کی باید به استقبالش بیاد؟ سه نا! عالی شد! خواهر ناتنی شیطانی و پسر عموی خبیث با هم! از این بهتر نمیشه!
ته مو به خانواده میگه که نتونسته ته یانگ رو پیدا کنه و در حقیقت ته یانگ مفقود شده.



 پارکها هم به کره بر می گرده و در اونجا با خبر مرگ پدرش مواجه میشه. توی مراسم پدرش ،سه نا اون رو می بینه و از اینکه اون برگشته احساس وحشت می کنه اما در کمال مسرت می فهمه که پارکها در اثر یک تصادف حافظه اش رو از دست داده و چیزی یادش نمیاد.( فراموشی؟؟به همین زودی ؟؟)




 دوباره میریم به چوسان قدیم.جاییکه به ولیعهد میگن که مرگ همسرش قتل نبوده و کاملا اتفاقی بوده.پدر همسرش مخصوصا به شکل مشکوکی اصرار داره که این فقط یک حادثه بوده.نکته بی ربط:چرا این پادشاههای سریالهای کره ای همیشه مریضند؟!



ولیعهد که این رو باور نمی کنه تصمیم می گیره که خودش دست بکار بشه و برای این کار احتیاج به کمک داره.اولین کسی که انتخاب می کنه- سونگ مان بو- یه پسر 22 ساله باهوشه که تحصیلات خوبی داره اما به علت اینکه فرزند نا مشروع بوده نتونسته شغل دولتی داشته باشه و به تازگی راز یک قتل رو آشکار کرده.


 نفر دوم - وویونگ سول_ یک شمشیرزن قهاره وکسیه که بخاطر اینکه یک مرد اصیل روکه مادرش رو کشته و به خواهرش تجاوز کرده به همراه 7 تا از بادی گارداش کشته محکوم به اعدامه.که البته ای گاک اون رو نجات میده.


 نفرسوم - دو چی سان - یه خواجه دربار بوده که به خاطر اینکه بین خانمهای دربار خیلی محبوب بوده از دربار اخراج شده.اون حالا یک گیشا خانه خیلی مهم رو اداره می کنه و به خاطر همین می تونه به خیلی ازاطلاعات افراد مهم دسترسی داشته باشه.


 حالا که تیم تجسس کامل شده ولیعهد درباره وقایع شب پیش از مرگ همسرش توضیح میده. اون با همسرش چای خورده بوده و بعدش بویونگ اومده بوده پیشش چون که اون معما رو حل کرده بوده.( جواب معما رو بلند نمیگه،من مطمئنم این معما بعدا یه نقشی پیدا می کنه.حالا می بینید!).




 مان بو به ولیعهد میگه که احتمالا همسرش با سم کشته شده و سم وقتی که اون به برکه رسیده اثر کرده و اون توی آب افتاده.
یونگ سول کسیو که سم درست می کنه پیدا می کنه اما اون قبل از این کشته شده.اونا متوجه میشن که سم مورد استفاده سیانید بوده که احتمالا روی خرمالوهای خشک ریخته شده بوده. اوه اوه! یعنی کار بویونگ بوده؟!
چی سان با تحقیقاتش یه شاهد پیدا می کنه و گروه همون شب برای پیدا کردن شاهد حرکت می کنن.به محض اینکه به محل قرار میرسن یه عده بهشون حمله می کنن.4 نفر ما سریع سوار اسبهاشون میشن و به تاخت میرن اما به یه دره میرسن .اونا که چاره ای ندارن با اسب از روی دره می پرن اما درست در جلوی ماه در زمان خسوف از اسبها جدا میشن و بعد اسبها به اون ور دره می رسن در حالیکه سوارهاشون با اونا نیستن.




 دوباره میریم به زمان معاصر.حالا دو سال از وقتی که پارکها به کره برگشته می گذره و اون یه مغازه کوچیک برای خودش جور کرده که با نامادریش با هم توش کار می کنند.حیف!نا مادریش اصلا خبیث نیست!
سه نا دنبال مامانش میاد و پارکها مغازه رو تعطیل می کنه و بعد به خونه روی پشت بومش میره.وقتی وارد خونه میشه چشمش به یه صحنه عجیب می افته.4 تا پسر با لباسهای قدیمی گوشه خونه اش نشسته اند. پارکها بلافاصله یه ماهیتابه رو بر میداره و با ترس می پرسه شما ها کی هستید. اما پسرا از دیدن اون بیشتر ترسیدن. پایان قسمت اول.




 نظر من:
از اینکه من این همه نوشتم معلومه که قسمت اول خیلی پر اتفاقه.همونطور که اول گفتم این قسمت به خودیه خود من رو عاشق سریال نکرد اما با توجه به جایی که داستان داره میره فکر می کنم که بعدا حتما عاشقش میشم.در مورد شخصیت پردازی باید بگم که مثل قصه های بچه ها یا شخصیتها خوب خوبند یا بد بد.اگر یه کم عمق بیشتری داشتن بهتر بود.اما چون داستان اساسا فانتزیه این تک بعدی بودن شخصیتها آدم رو خیلی اذیت نمی کنه.
از اینکه داستان بویونگ رو مظنون اصلی نشون داده خوشم اومد.هرچند که مطمئنم کار اون نیست.ولی اگه کار خودش بود خیلی با حال میشد.
در کل بد نبود.فیلمبرداری خوب بود.موسیقی استفاده شده مناسب بود و بازیها کم و بیش خوب بودن.باید دید داستان می تونه حد انتظارات آینده رو بر آورده کنه یا نه.



۱ نظر:

  1. من چند ماه پیش این سریالو دیدم.اما نقدات اینقدر باحاله که من هوس کردم بازم ببینم.مرسی عزیزم.منتظر نوشته های شیرینت هستیم من و خواهرم.

    پاسخحذف