۱۳۹۱ فروردین ۶, یکشنبه

سریال شاهزاده پشت بام ،قسمت دوم



قسمت دوم خیلی خیلی بهتر از قسمت اول بودو خیلی هم خنده دار.من چند جای این قسمت واقعا با صدای بلند خندیدم.به هر حال شما این انتظار رو دارید که داستانی که در مورد 4 نفر که از گذشته به آینده اومدن خنده دار باشه اما یه قسمتهایی داره که اصلا به فکر شما نمی رسید و همین اون قسمتها رو دو برابر خنده دار می کنه.

قسمت دوم:




پارکها ماهی تابه به دست با 4 نفر مزاحمش با اون لباسای عجیب و غریب روبرو میشه. این مواجهه به بیرون از خونه کشیده میشه و 4 نفر ما از دیدن منظره شب سئول با اون ساختمونهای نورانی بهت زده میشن. ولیعهد ای گاک به طرز خیلی خنده داری با همون مدل حرف زدن قدیمی از پارکها می پرسه که اینجا کجاست؟ ! و وقتی اون به زبون عادی میگه که اینجا خونشه یونگ سول شمشیرشو در میاره و ازش می خواد که از ولیعهد طلب بخشش کنه.ها ها!پارکها مطمئن میشه که این 4 نفر مشکل دارن.
ولیعهد لی گاک با همون لهجه قدیمی و مدل خنده دارش از پارکها می پرسه که آیا اینجا دنیای بعد از مرگه و آیا پارکها روحه؟!






و بعد نتیجه گیریی که می کنه اینه که پارکها جادوگره و اونا رو افسون کرده.ها ها ها!پارکها که مطمئن میشه که اونا دیوونه اند بهشون میگه که اونا رو می بره خونشون ( بیمارستان روانی!) و مغز متفکر گروه- مان بو - پیشنهاد می کنه که برن قصر چون احتمالا اونجا می فهمند که جریان چیه.ای گاک به پارکها دستور میده که راه قصر رو به اونها نشون بده و در ازای این کار ولیعهد جونش رو بهش می بخشه!
من می دونستم این تیکه باید خنده دار باشه اما واکنشهای این 4 نفر سوار ماشین خداست. عالیجناب ولیعهد جلو نشسته و اون سه تا در پشت وانت و با وحشت خنده داری دور و برشون رو نگاه می کنند. پارکها اونا رو به قصری که می خوان می بره یه مقدار نصیحتشون می کنه و راه میفته .مان بو با دقت یا در حقیقت با شگفتی به پشت ماشینش نگاه می کنه.






جلوی ورودی قصر، چی سان با صدای بلند اعلام می کنه که ولیعهد برگشته و می خواد که اونا درو باز کنن.اما کسی در رو باز نمی کنه. و بعد نور ماشین پلیس که روی اونها می افته و پلیس مو فرفریی که از ماشین بیرون میاد باعث میشه که اونا فرار کنن.حالا اونا وسط یه خیابون شلوغن و نمی تونن از اون رد شن تا اینکه یونگ سول تصمیم می گیره بادی گارد شه و اونا رو از خیابون رد کنه.واقعا محشره!این مشکل ترافیکی که ایجاد کردن باعث میشه باز توجه پلیس جلب شه که در ضمن پلیسش همون پلیس موفرفریه چند دقیقه قبله.






صحنه بعدی ای گاک رو نشون میده که زیر بارون به تنهایی ایستاده و بعد توجهش به نودلی که دو تا دختر دارن می خورن جلب میشه.اون وارد مغازه میشه و به فروشنده میگه که به اون یه ظرف از همون نودلها بده و اون پولش رو فردا براش میاره.فروشنده به پلیس تلفن می کنه و دوباره پلیس مو فرفری سراغش میاد.و از همه خنده دار تر وقتیه که در عقب ماشینو باز می کنه و اون سه تای دیگه ازش پیاده میشن.اونا هم رفته بودن غذا پیدا کنن که نتیجه اش این شده.






روز بعد در ادره پلیس ،پلیس موفرفری ازدیدن این 4 نفر پشت میله های بازداشتگاه شوکه میشه. اونا رو صبح وقتی که بدون بلیت وارد قصر شده بودن دستگیر کرده بودند.
پلیس مو فرفری از اونا می خواد که اسم و سال تولدشون رو بگن و اونا به سالهای قدیمی جواب میدن.ای گاک میگه که اون ولیعهده و لازم نیست چیز بیشتری بگه. وای خدا!خیلی با حاله! پلیس موفرفری به اونا میگه تا زمانی که قیمشون نیاد اونا رو همینجا نگه میداره.مان بو می پرسه که این قیمی که میگه یعنی چی و پلیس موفرفری هم بهش یه کارت شناسایی ، یه  تلفن و یه پلاک ماشین نشون میده.( پلیسه اینجا با لهجه قدیمی باهاشون حرف میزنه،هه هه) پلاک ماشین، بو مان رو یاد پلاک ماشین پارک ها میندازه.




پارکها برای سه نا یه سری خوراکی میاره .اول وقتی در می زنه کسی جواب نمیده اما بعد در باز میشه و پارکها وارد میشه. اون اونجا ته مو رو می بینه که فقط یه حوله دور خودش داره و بلافاصله سرش رو پایین میندازه.ته مو اما با یه حالت عجیبی توی چشماش اونو نگاه می کنه.همین لحظه سه نا سر میرسه و پارکها اونو "اونی" یا خواهر صدا می زنه .وقتی پارکها میره ته مو از سه نا می پرسه که چرا پارکها اونو خواهر صدا کرد و سه نا میگه که اون فقط یه نفره که سه نا میشناسه و رابطه خاصی با هم ندارن.






ته مو در پارکینگ ناگهان یادش میاد که چرا قیافه پارکها اونو اذیت می کرد.اون همون دختریه که توی نیویورک دیده بودن.همونی که ته مو رو با ته یانگ دیده بود.راستش در شرایط عادی من می گفتم امکان نداره آدم کسیو که دو سال قبل فقط برای چند دقیقه دیده بوده یادش بیاد اما اینجا به خاطر اینکه ته مو باعث مرگ ته یانگ شده و این یه جور موقعیت استثناییه میگم اشکال نداره.
وقتی پارکها بر می گرده خونه می بینه که ولیعهد و سه تفنگدارش درست مقابل خونه اش هستند.پلیس موفرفری از پارکها می پرسه که اونا رو میشناسه و پارکها میگه:" آره،نه!" ولی دیگه دیر شده و پلیس موفرفری مسوولیت این 4 تا خل و چل رو به گردن پارکها میندازه.






پارکها با عصبانیت به طرف خونه میره و چی سان بلافاصله ادای غش کردن در میاره.بومان هم از فرصت استفاده می کنه و با حالت اغراق آمیز دوست داشتنیی میگه که اونا دو شبانه روزه غذا نخوردن.از اونجایی که هیچ دختری نمی تونه در مقابل همچین نگاه دوست داشتنیی مقاومت کنه پارکها هم تسلیم میشه و تصمیم می گیره به اونا غذا بده.




وقتی غذا رو روی میز میذاره سه تفنگدار تقاضای یه میز دیگه می کنن چون از لحاظ ادب درست نیست که با ولیعهد سر یه میز غذا خورد اما ای گاک به دلیل موقعیت استثنایی به اونا اجازه میده. اونا در عرض سه سوت غذاشون رو تموم می کنن و ولیعهد اسم غذا رو از پارکها می پرسه. املت برنج.ولیعهد با قیافه با نمکی میگه برای اولین بار از وقتی به اینجا اومدن خوشحاله. ها ها!مردها و شکمشون!






پارکها برای صحبت با صاحبخونه میره بیرون و در همین حین یونگ سول سعی می کنه در یه بطری آب معدنی رو باز کنه.( نمی دونه که باید اون رو بپیچه).تلاش برای باز کردن بطری آب معدنی منجر به روشن شدن اتفاقی تلویزیون میشه که داره یه صحنه تیر اندازی از یه  فیلم تاریخی رو نشون میده .یونگ سول بلافاصله شمشیرشو در میاره و تلویزیون رو روی زمین پرتاب می کنه.بعد صدای پلوپز میاد .بعد یه چیز دیگه و یه چیز دیگه و همه اینا باعث یه آتش سوزی میشه. پسرا دنبال آب می دون و مان بو به سمت توالت میره. وای نه! اون از توی توالت آب برمیداره و اونو توی دهانش می کنه تا روی آتیش بپاشه.هاها ها!پارکها بالاخره سر میرسه و با کپسول آتیش رو خاموش می کنه.







پارکها بعد از یه سخنرانی و حسابی خجالت دادن پسرا مجبورشون می کنه که برای جبران خسارتی که به خونش زدن براش کار کنن.برای این کار هم اول لباساشون رو ازشون می گیره و بعد براشون این لباسای ورزشی رو می گیره.اولین جرقه عشقی وقتی که پارکها می خوادزیپ لباس ای گاک رو ببنده زده میشه.البته جرقه کوچیکیه ولی خب تازه داستان شروع شده چه انتظاری دارید؟نکته: اصلا ای گاک و پارکها می تونن عاشق هم بشن؟آخه ای گاک تازه همسرش رو از دست داده .البته اگه دقیق بهش نگاه کنیم 300 سال از مرگش گذشته.ایش!خیلی پیچیده ست!








پارکها پسرا رو به بازار می بره و براشون حساب می کنه که با این مدل کار کردن ( ای گاک کلا کار نمی کنه و فقط نظارت می کنه،هاه!) باید 8 روز براش کار کنن.در ضمن پارکها اونا رو با رنگ لباساشون صدا می زنه که خیلی بامزه است.(آقا کوچولوی سبز!)





خواهر ناتنی شیطانی و پسر عموی خبیث با همدیگه توی رستوران قرار دارن.ته مو دوباره از سه نا در مورد پارکها سوال می کنه و می خواد بدونه که آیا پارکها هیچوقت آمریکا بوده.سه نا به دروغ میگه که پارکها در دهات بزرگ شده و تازه به سئول اومده و هیچوقت آمریکا نبوده وخیال ته مو یه کم راحت میشه.
مادربزرگ ته یانگ برای یه مشکلی بیمارستانه و ما اینجا می فهمیم که سه نا در واقع منشی مادربزرگه.
پارکها و پسرها برای ناهار نودل آماده می خورن و پسرا به طرز خیلی موشولانه ای( یعنی دوست داشتنی!) تمام حرکات پارکها رو تقلید می کنن.با صدای زنگ تلفن پارکها، پسرا از جا می پرن و پارکها یه لحظه شک می کنه که نکنه اونا واقعا راستشو میگن چون هیچکس نمی تونه اینقدر خوب فیلم بازی کنه.




سه نا از پارکها می خواد که اونو توی بیمارستان ملاقات کنه.پارکها و پسرا به بیمارستان میرن و اونجا پارکها به پسرا دستور میده که از جاشون تکون نخورن.سه نا به پارکها میگه که بهتره روابطشون رو قطع کنن چون که هیچ رابطه خونی بینشون نیست و پارکها فقط مایه دردسر سه نا و مادرشه. ای گاک که حوصله اش سر رفته شروع به قدم زدن می کنه و سه نا رو از پشت شیشه می بینه.سه نا کاملا شبیه همسرشه.ای گاک مرتب صدا می زنه شاهزاده!شاهزاده! ولی سه نا که نه شاهزاده است و نه ای گاک رو میشناسه دور میشه.ای گاک به دنبالش می دود و بعد گارامب!با صورت میره توی شیشه.ها ها ها!




ای گاک در حالیکه یه چسب زخم کوچولو روی دماغشه و پارکها و سه تفنگدار روش خم شدن روی تخت بیمارستان بهوش میاد و شروع می کنه به گفتن اینکه شاهزاده رو دیده. پارکها یه سخنرانیه حسابی برای پسرا می کنه و بعد ای گاک رو می بره تا از دماغش عکس بگیرن.همین موقع است که مادربزرگ ته یانگ ای گاک رو می بینه و فکر می کنه ته یانگه اما وقتی به جایی که ای گاک بوده میرسه دیگه ای گاک اونجا نیست.




همون شب خانواده مادربزرگ دور هم جمع میشن و به مادربزرگ میگن که احتمالا دچار توهم شده و اون ته یانگ نبوده.( حوصله این قسمتها رو ندارم!) نکته مهم این جمع شدن فامیلی اینه که قرار میشه ته مو به خونه مادربزرگ و اتاق سابق ته یانگ نقل مکان کنه. در ضمن، مامان هیون بین!!


ای گاک و پسرا تصمیم می گیرن که قبول کنن که واقعا به 300 سال بعد سفر کردن و دیدن سه نا که شبیه شاهزاده بوده باعث میشه فکر کنن که یه دلیلی برای اینجا اومدنشون هست و اینکه این پشت بام راه برگشتشون به چوسانه و باید تا زمان لازم همینجا بمونن.
برخلاف پسراکه راحت خوابیدن، ای گاک و پارکهاهر دو دارن به دو دلیل کاملا مختلف به سه نا فکر می کنند و در نتیجه هیچکدوم خوابشون نمی بره.اونا با هم یه شیشه سوجو رو با خامه تموم می کنن.پارکها صورتش بخاطر الکل کاملا سرخ شده و ای گاک دستاش رودو طرف صورت اون میذاره و میگه که خیلی حس خوبیه و بعد میگه حس خوبیه چون دستاش یخ زده بودن و حالا گرم شدن.هه هه هه!




پارکها از ای گاک می خواد که صادقانه بهش بگه که آیا واقعا از زمان گذشته اومدن و اون میگه آره.به نظر میرسه که پارکها این بار حرفش رو باور می کنه.و بعد میریم به یه سری صحنه های فوق العاده خنده دار از آموزشهای مختلف پارکها به تیم چوسان.قیافه بو مان وقتی می فهمه که توالت برای چه کاریه دیدنیه.یکی از خنده دار ترین صحنه ها هم وقتیه که پسرا قبل از سوار شدن به اتوبوس کفشاشونو در میارن!




مادر خونده پارکها(که متاسفانه اصلا شیطانی نیست!) از پارکها می خواد که به جایی که سه نا براش کار می کنه بره تا در اسباب کشی کمک کنه.پارکها با وجودیکه دلش نمی خواد مجبور میشه قبول کنه.اون با پسرا به خونه مادربزرگ میره ،به ای گاک میگه دم در منتظر بمونه تا خودش و پسرا با کارتن و وسایل لازم برگردن. یه خدمتکار ای گاک رو می بره داخل خونه و اتاق ته یانگ.ای گاک اونجا یه عکس بزرگ از ته یانگ رو که روی دیواره می بینه.(یا ته یانگ خیلی خود شیفته بوده که عکس به این بزرگی  از خودش رو روی دیوار اتاقش گذاشته یا مادربزرگش بعد از ناپدید شدنش این عکسو نصب کرده.از اونجایی که من از ته یانگ خوشم اومده فرضیه دوم رو قبول می کنم!)مادربزرگ همین موقع سر میرسه و با دیدن ای گاک فکر می کنه ته یانگ برگشته.




سه نا،ته مو و پارکها با هم به خونه مادربزرگ میرسن.قیافه پارکها همچنان ته مو رو اذیت می کنه.وقتی ته مو وارد خونه میشه مادربزرگ با خوشحالی برگشتن ته یانگ رو بهش اعلام می کنه.




پایان قسمت دوم
نظرمن:
شاهزاده پشت بام داستانی داره که اگه روش کار نشه خیلی راحت می تونه به یه داستان بی مزه تبدیل شه. این قسمت فوق العاده خنده دار بود اما من نگرانم که شاید همه خنده های داستان توی همین قسمت تمام شده باشه.امیدوارم روی شخصیتهای سه تا پسر دیگه بیشتر کار بشه چون این سه تا برخلاف شخصیتهای منفی داستان می تونن خیلی جالب باشن.شخصیتهای منفی داستان خیلی تک بعدی اند.دلم می خواد سه نا و ته مو همونطوری که جداگونه بدجنسن با همدیگه هم بدجنس بشن.یعنی یه جوری با همدیگه همفکر بشن و یه بدجنسی اساسی بکنن!یه چیز دیگه هم که خیلی دلم می خواد اتفاق بیفته اینه که ته مو عاشق پارکها بشه.به نظرم ته مو و پارکها خیلی با هم کمیستری ( شیمی،ببخشید نمی دونم چجوری باید ترجمه این کلمه رو بنویسم) دارن.اگه دوباره همون صحنه برخورد کوتاهشون با همدیگرو نگاه کنید متوجه منظورم میشین. امیدوارم داستان نخواد خیلی روی مادربزرگ و خانواده و تجارتشون و این چیزا فوکوس کنه چون صادقانه بگم این قسمتها کاملا خسته کننده و خواب آورند و باعث نیاز آدم به دسترسی به کنترل ویدئو و دکمه فست فوروارد میشن.

۲ نظر:

  1. لباسای سه نا خیــــــــــــلی قشنگ بودن

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آره لباساش واقعاً قشنگ بودن. من از مدل لاک زدنش هم خیلی خوشم اومد.ناخناش همیشه دو رنگ مختلف بودن

      حذف