۱۳۹۳ خرداد ۱, پنجشنبه

نقد سریال رابطه عاشقانه پنهانی ( Secret love affair)



نمی دونم چقدر به کتابهای شعر یا کتابهای ادبی علاقه دارید یا اینکه اصلاٌ اونها رو می خونید یا نه. نمی دونم وقتی اونها رو می خونید دوست دارید سرسری از جملات و ابیاتش بگذرید و فقط از قافیه و آهنگش لذت ببرید یا اونکه دوست دارید در عمق اون فرو برید و معانی پنهانش رو درک کنید. آیا اگه مفهوم کلمه ای رو ندونید در موردش تحیق می کنید و یا فراموشش می کنید؟ اگه توی اون داستان یا شعر به داستان دیگه ای اشاره شده باشه دوست دارید در مورد اون داستان هم بدونید یا نه؟...

سریال "رابطه عاشقانه مخفی" درست مثل یک کتاب ادبیه. یک داستان به ظاهر ساده اما پر از لایه های درونی. لایه هایی که شما رو به فکر وا می داره و اگه مثل من باشید به تحقیق و تفحص! از این سریالها توی دنیای سریالهای کره ای خیلی کم پیدا میشه. اکثر سریالها، خیلی ساده ان و شما به عنوان بیننده لازم نیست خیلی فکر بکنید. درست مثل کتابهای داستان معمولی که می خونیم. تنها فکر و ذکر ما در هنگام دیدن این سریالها یا خوندن این دسته کتابها اینه که چه اتفاقاتی برای شخصیتها می افته. آیا بالاخره به هم می رسن؟ آیا بالاخره  مادر شوهر به سزای عملش می رسه؟ آیا قاتل مشخص میشه؟... ذهن ما لازم نیست خیلی درگیر پیدا کردن رابطۀ فلان داستان ادبی با این داستان بشه، لازم نیست سعی کنه رابطۀ بین رنگ لباسهای بازیگران و داستان رو کشف کنه، لازم نیست بخواد از طریق موسیقی خاصی که در یک صحنه قرار داده میشه نکتۀ خاصی رو درک بکنه.
البته من اصلاً منظورم این نیست که کتابهای داستانی معمولی یا سریالهای معمولی بد هستن. اصلاً. هر چیزی خوبیهاو بدیهای خودش رو داره. گاهی وقتها ذهن ما به قدری خسته است که حوصلۀ فکر کردن به هیچ چیز رو نداریم و گاهی وقتها هم ذهن ما کاملاً آماده است تا با یک چالش روبرو بشه و همین وقتهاست که این چالشها فوق العاده هم جذاب و دلپذیر میشن.
با این مقدمه ای که گفتم یک وقت فکر نکنید که این سریال مثل یک چالشه و دیدنش سخت و طاقت فرساست! من منظورم این بود که ذهن شما با دیدن این سریال می تونه خیلی درگیر بشه. درگیر شاید لفظ درستی نباشه، فکر می کنم کنجکاو لفظ بهتری باشه. شما در رابطه با موسیقی کلاسیک کنجکاو میشید. در مورد آهنگسازها و نوازنده ها کنجکاو میشید. در مورد داستانهایی که در سریال به اونها اشاره میشه کنجکاو میشید. شما دائم از خودتون سوال می پرسید: چرا توی صحنۀ آخر Rondo in  A minor از موتزارت نواخته میشه؟ اون موسیقی که در مهمونی شام توسط مین وو نواخته میشه چیه؟ ربطش به اون صحنه چیه؟ کلارا شومن کی بوده؟ رابطه اش با براهمز چی بوده؟ اسم قطعه ای که سون جه در امتحان ورودیش می زنه چیه؟ دلیل استفاده از این قطعه چی بوده؟ ...
اینها سوالاتی بود که ذهن من و خیلی از طرفدارهای این سریال رو به خودش مشغول می کرد و ما همگی ساعتها به دنبال پاسخی برای این پرسشها می گشتیم و چقدر شیرین بود وقتی که به اون پاسخ می رسیدیم... با اطمینان میگم که هیچ چیز در این سریال اتفاقی نیست. یعنی اینکه در فلان صحنه موسیقی موتزارت پخش میشه و در صحنه دیگه موسیقی چایکفسکی به هیچ عنوان اتفاقی نبوده. هر کدوم از این قطعات داستان خاصی دارند که اون داستان به نحوی به صحنه ای که در اون پخش میشن ربط دارن و این فوق العاده است...
خوب، حالا بیایین بریم سراغ داستان:
اوه هه وون ( کیم هی اِ) یک زن کاملاً موفقه که در نگاه اول به نظر می رسه زندگیش بدون نقصه. پول، ثروت، موفقیت، شغل عالی. اما در اصل هه وون زندگی فوق العاده سرد و بی روح و پوچی داره. ازدواجش کاملاً بدون عشقه، در زندگی شغلیش با وجودیکه مقام خیلی بالایی داره اما در حقیقت بردۀ سه نفر رییسهای بالا دستشه و موسیقی رو که علاقۀ شدیدی بهش داشته ترک کرده. سون جه پسر جوانیه که استعداد خارق العاده ای در زمینۀ پیانو داره. استعداد اون به طور اتفاقی توسط همسر هه وون کشف میشه و باعث ورود این پسر به زندگی هه وون میشه. ورودی که زندگی هر دو اونها رو زیر و رو می کنه...
خط اصلی داستان " رابطه عشقی پنهانی" همونطور که از اسمش هم پیداست در مورد یک رابطۀ عاشقانه بین یک پسر 20 ساله با یک زن ازدواج کردۀ 40 ساله است. رابطه ای که از همه لحاظ با عرف مورد قبول جامعه و اخلاقیات در تضاده. همین الان بهتون بگم که اگه نمی تونید با این قضیه کنار بیایید این سریال رو نگاه نکنید. اما اگه حاضرید این ریسک رو بپذیرید که یک داستان متفاوت رو ببینیدو بدون هیچگونه پیش داوری این سریال رو شروع کنید با یکی از بهترین سریالهای عمرتون روبرو میشید. سریالی که نه تنها از لحاظ داستان و دیالوگها فوق العاده است بلکه از نظر بازی، موسیقی، کارگردانی و ... هم کاملاً بدون نقصه.
برای تحلیل بهتر داستان بهتره که یکی یکی به شخصیتهای اصلی بپردازیم تا بتونیم دلیل تمام اتفاقاتی که میفته رو درک کنیم.
اولین شخصیت داستان اوه هه وون، شخصیت زن اصلی داستان ماست. اوه هه وون در ظاهر همون چیزیه که همه ما زنها دوست داریم باشیم. متین، با وقار، موفق، زیبا و ثروتمند. اون از تمام لذتهایی که مادیات به انسان میدن بهره منده. خونۀ عالی، ماشین آخرین مدل، لباسهای مارکدار، قرارهای روزانه آرایشگاه و ماساژ و... . اما هه وون در باطن فوق العاده تنها و خسته است و به نظر می رسه در تمام عمرش به همین اندازه تنها بوده. به حدی که کاملاً به این تنهاییش عادت کرده و در واقع حتی اون رو فراموش کرده. اون برای رسیدن به این زندگی روحش رو فروخته و حالا مثل یک زامبی ( یک زامبی خیلی موقر) برای موسسه ای کار می کنه که پر از فساده. جایی که پول و روابط حرف اول رو می زنن، جایی که در اون حتی از موسیقی هم برای اهداف کثیفشون استفاده می کنن... و حالا با ورود " سون جه" پسری که پر از احساسات خالص و نابه تمام زندگی اون به هم میریزه. تازه متوجه تنهایی خودش، متوجه زندگی پوچ و بی خاصیتش و متوجه همۀ چیزهایی که بخاطر رسیدن به موقعیت فعلیش ازشون گذشته میشه. سون جه چشم اون رو به یک  دنیای دیگه، جایی که میشه شاد بود و دوست داشت و دوست داشته شد باز می کنه...
و اما " ای سون جه" شخصیت مرد اصلی داستان ما یک پسر بیست ساله است. کسی که در نواختن پیانو یک نابغه محسوب میشه. کسی که شاید معنای اصلی زندگی رو در این سن کمش خیلی بهتر از هه وون متوجه شده. اون زندگی رو سخت نمی گیره. هدفش از موسیقی به دست آوردن شهرت و ثروت و مقام نیست. موسیقی رو بخاطر موسیقی دوست داره و از اون لذت می بره. و همونطور که قبلاً گفتم اون سراسر احساسه. احساسات پاک و خالص و لطیف. در ابتدای سریال به هه وون به دلیل اینکه اون هم موسیقی رو مثل خودش درک می کنه علاقه مند میشه. علاقه ای که بعد منجر میشه به اینکه هه وون رو مثل یک الهه بپرسته و بعد به عنوان یک زن عاشق و دلباخته اش بشه. سون جه بی نهایت و بدون قید و شرط عاشق هه وون میشه و خیلی از جاها چشمش رو به روی خطاهای هه وون کاملاً می بنده. سون جه برای هه وون مثل معجزه است. وجود اونه که هه وون رو متحول می کنه و حالا باید تصمیم بگیره که به همه چیز پشت پا بزنه و عشق خالص یک پسر بیست ساله رو قبول کنه یا مثل قبل به زندگی مادی و بی روحش ادامه بده.
و حالا می رسیم به شخصیت اصلی دیگر داستان " کانگ جون هیونگ" همسر هه وون. کانگ جون هیونگ یکی از جالبترین شخصیتهاییه که من تا بحال دیدم. در نگاه اول مرد بدی به نظر نمیاد. اون یک پروفسور موسیقیه، رفتار ملایمی داره و درسته که خیلی رابطۀ همسری با هه وون نداره اما رابطۀ بدی هم نداره. نه خیانت می کنه، نه اون رو مورد آزار و اذیت قرار میده. اما بعد از یکی دو قسمت تازه متوجه باطن این شخصیت میشیم. کانگ جون هیونگ یک مرد فوق العاده بی عرضه است. تمام موفقیتی که اون الان داره رو مدیون همسرشه و خودش هم این رو خوب می دونه. هه وون برای اون فقط حکم نردبان رو داره. کسی که روش پا میذاری تا خودت به جای بالا برسی. سون جه هم برای کانگ جونگ هیونگ همون حکم رو داره. اون کسیه که با نبوغش می تونه کانگ جون هیونگ رو به مقام بالاتر برسونه. در واقع مقام بالا تنها چیزیه که برای اون مهمه تا جاییکه حتی بعد از فهمیدن رابطۀ سون جه و هه وون هم این مساله رو به روی خودش نمیاره فقط به این دلیل که افشای این مطلب ممکنه به ضرر خودش تموم شه...
بجز این سه شخصیت، شخصیتهای فرعی بسیار جالب دیگری هم در این سریال وجود دارن. شخصیتهایی که هر کدوم داستان جالب خودشون رو دارن و باعث میشن حتی یک ثانیه از این سریال بی مزه و حوصله سر بر نباشه.
اما بازیها:
بدون اغراق میگم که گروه هنرپیشه های این سریال بهترین گروه هنرپیشه هایی هستن که من تا بحال دیدم و همگی عالی بازی می کنن و در راس اونها هم یو آه این و کیم هی اِ قرار دارن. من در پستی که نظرات اولیه ام رو در مورد این سریال نوشته بودم گفتم که یو آه این نفس من رو با بازی خودش بند میاره و هنوز هم همین رو میگم. در هیچ سریال کره ای ندیدم که کسی مثل یو آه این بازی کنه. اون فوق العاده تر از فوق العاده است. تمام احساسات ای سون جه رو با چشماش، صورتش، تن صداش و حرکاتش نشون میده. هر بار که هه وون رو می بینه صورتش باز میشه و هر بار بخاطر اون ناراحته تک تک سلولهاش اون ناراحتی رو نشون میدن. حتی انگشتهای اون هم عالی بازی می کنن. ادای پیانو زدن رو مثل یک پیانیست حرفه ای در آوردن کار خیلی مشکلیه و یو اه این این کار رو به نحو احسن انجام میده. من در یک نقد بازی یو اه این که خوندم این نکته رو فهمیدم که پیانیستهای معروف کره ای از بازی فوق العاده اون در هنگام نواختن قطعات موسیقی شگفت زده شده بودند...
کیم هی اِ هم درست مثل یو اه این فوق العاده است. تردید و دو دلی که هه وون تجربه می کنه به قدری خام و خالصه که ما هم به عنوان بیننده دچارش میشیم.این که در یک صحنه از خنده به گریه می رسه یا وقتی عشق خالص رو تجربه می کنه در حد فوق العاده ای در بازیش دیده میشه و از همه جالبتر کمیستری بیش از حدش با یو آه اینه. کیم هی اِ در زندگی واقعی هم بیست سال از یو آه این بزرگتره، اما این اختلاف سن وقتی اونها در کنار هم قرار دارن نه تنها اهمیتی پیدا نمی کنه بلکه اصلاً دیده نمیشه...
علاوه بر تمام نکات خوبی که در مورد این سریال گفتم موسیقی استفاده در این سریال هم عالیه. موسیقی کلاسیک. به قدری این قطعات زیبا هستن و به قدری بجا استفاده شدن که شما رو کاملاً شیفتۀ خودشون می کنن. و اگه بلافاصله بعد از دیدن این سریال رفتین اسمتون رو در یک کلاس موسیقی ثبت نام کردید خیلی تعجب نکنید!
این سریالیه که من بی نهایت دوستش داشتم و از لحظه لحظه اش لذت بردم. تنها اشکالی که می تونم ازش بگیرم این بود که داستان در چند قسمت آخرش یک مقدار هول هولکی پیش می رفت . دوست داشتم داستان در این قسمتها یک مقدارآرومتر و با طمانینه پیش می رفت که بتونم تک تک اتفاقاتی که در حال وقوع بود رو تحلیل کنم.
آیا این سریال رو توصیه می کنم؟ نمی دونم. من خیلی خیلی دوستش داشتم. به نظر من فوق العاده بود. اما همونطور که گفتم داستانش ممکنه خیلیها رو اذیت کنه. پس تصمیم با خودتونه.
نکاتی در مورد بعضی از قسمتهای سریال ( توصیه می کنم این قسمتها رو بعد از دیدن سریال بخونید) :

یکی از قطعات دو نفره ای که سون جه و هه وون می نوازن  The Fantasia in F Minor نام داره که اصولاً برای چهار دست نوشته شده. این قطعه به شکلی نوشته شده که دو نوازنده باید با یک پیانو کار کنند و به صورت جداگانه روی دو پیانو نباشن. اجرای صحیح این قطعه برای دو نوازنده فوق العاده کار مشکلیه و اونها باید ماهها برای این کار تمرین کنن و در ضمن خیلی هم با هم راحت باشن. اینکه سون جه و هه وون انقدر راحت و بدون تمرین این قطعه رو خوب می نوازند نشون دهندۀ رابطۀ خیلی هماهنگ اونهاست و شاید اشاره ایه به اینکه این دو نفر واقعاً برای هم ساخته شدن.
سون جه و هه وون در یکی از همین نواختنهاشون لباسهای خیلی جالبی به تن دارن. یکی سفید و دیگری سیاه. درست مثل کلیدهای پیانو.
هه وون که در ابتدای فیلم فقط لباسهای قهوه ای و سفید و رنگهای مات می پوشه، بلافاصله بعد از شروع رابطه اش با سون جه یک لباس قرمز می پوشه. در واقع میشه گفت که این لباس نشون میده که هه وون دوباره زنده شده و دوباره خون در رگهاش جریان پیدا کرده...
کتابی که هه وون به سون جه میده در مورد یک نوازندۀ پیانوی معاصر روسه به اسم   Sviatoslav Richter.
در قسمت چهارده، در هنگام اون مهمونی کذایی شکنجه مین وو داره قطعه ای از دریاچۀ قو اثر چایکفسکی رو می زنه که مربوط به بخشی از داستان دریاچۀ قو هست که در اون دو شخصیت اصلی داستان خودکشی می کنن. این موسیقی خیلی خوب حس سون جه و هه وون رو در اون مهمونی وحشتناک بیان می کنه. مطمئنم که هر دو در اون لحظه دوست داشتن که بمیرن...
در جایی از داستان کانگ جون هیونگ به " کلارا شومن" و " برامز" اشاره می کنه. کلارا ویک یک پیانیست فوق العاده در قرن نوزدهمه و کسیه که باعث میشه رابرت شومن موسیقیدان معروف به موسیقی رو بیاره. رابرت شومن شاگرد پدر کلارا بوده و به قدری از نواختن کلارا تحت تاثیر قرار می گیره که درس وکالتش رو رها می کنه و به نوازندگی رو میاره. اونها بعد از سالها دوستی ( رابرت 9 سال از کلارا بزرگتر بود و اون رو از سن خیلی پایین می شناخت) با هم ازدواج می کنن. رابرت شومن سالها بعد با یک نابغۀ جوان پیانیست به اسم " یوهانس براهمز" آشنا میشه و اون رو وارد خونۀ خودش می کنه.  براهمز همونجا عاشق کلارا که چهارده سال از خودش بزرگتر بود میشه. در سالهای بعد وقتی رابرت شومن به دلیل بیماری اسکیزوفرنی بستری میشه و بعد فوت می کنه براهمز به کمک کلارا می شتابه. نامه های زیادی بین کلارا و براهمز رد وبدل میشه که بیشترشون به خواست کلارا بعدها سوزانده میشن اما در نامه هایی که باقی مانده به نظر می رسه که براهمز واقعاً عاشق کلارا بوده.
قطعه ای که سون جه در صحنه اخر سریال می نوازه  Rondo in A Minor  نام داره که جزء آخرین آثاری هست که موتزارت نوشته. این قطعه یک قطعۀ غم انگیزه اما در قسمتهایی از اون امید جریان داره. همونطور که سون جه قبلاً در دفترچه خاطراتش نوشته بود خیلی از قطعات موسیقی کلاسیک به شکلی ان که ممکنه با وجود ریتم سریعشون خیلی غم انگیز باشن و با وجود ریتم آرامشون انسان رو شاد کنن. این قطعه هم مثل همون قطعاته. یعنی با وجودیکه غم انگیز و آرومه اما شاد و پر امید هم می تونه باشه.  
 دو روزه که دارم این نقد رو می نویسم! اگه تا ده روز پیدام نشد خیلی تعجب نکنید! :))

۱۲ نظر:

  1. سلام شیرینا جونم
    من مدتها بود که منتظر این نقد بودم. مرسی واسه این نقد خیلی کامل و با جزییات. من این سریال رو به توصیه خودت شروع کردم و خیلی اونو دوست داشتم. واقعاً کمیستری بین هنرپیشه هاش عالی بود. داستانش هم خیلی قشنگ بود.
    مرسی که این سریال رو توصیه کردی و این نقد خوشگل رو براش نوشتی.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام عزیزم :)
      مرسی که این نقد طولانی رو خوندی :)

      حذف
  2. دختر نقدت عالی بود ... مرسی از توضیحات انتهایی خیلی دلم میخواست راجع به بعضی قطعه ها بدونم اما فرصت نشد ...
    منم مثل تو تحت تاثیر داستان و البته بازی بی نظیرشون قرار گرفتم
    ملیح

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام ملیح جون :)
      خیلی خوشحالم که از این پست طولانی من خوشت اومد و مرسی که نظر گذاشتی :)

      حذف
  3. سلام شیرینا جان
    دستت درد نکنه نقد کامل وزیبایی بود،مرسی ازینکه باحوصله به روابط بین صحنه های داستان توجه کردی، اینجوری دیدنش واسه ماهم جذابتر میشه.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام طرلان جونم :)
      امیدوارم از این سریال خوشت بیاد. خیلی با بقیۀ سریالهایی که همیشه نگاه می کردیم متفاوت بود واسه همین دیدنش برام یه تجربۀ جالبی بود. امیدوارم نظر شما هم همین باشه :)

      حذف
  4. سلام شیرینا
    ببین من چون همیشه از قافله عقبم هنوز این سریال را ندیدم ولی از نقدت خیلی خوشم آمد تا ببینم کی شروع کنم .
    هر شب 2 الی 3 ساعت

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام هر شب 2 الی 3 ساعت عزیزم:)
      نگران نباش خیلی از قافله عقب نیستی. این سریال تازه تموم شده ( 10 روزه). هنوز فرصت داری که زود، تند، سریع ببینیش :) امیدوارم وقتی دیدیش ازش خوشت بیاد .

      حذف
  5. با سلام ممنون از اینکه این سریال رو بهم پیشنهاد کردی...و البته اطلاعاتی که دادی عالی بود...
    نظر من در مورد این سریال:اولا اصلا فکر نمی کردم کره ای ها هم تو این فاز سریال ها باشن!!!!جای شگفتی و نبریک داره!!!کاری به بازی و دوربین و صدا و این ها ندارم نکته ی مهمی که می خوام بگم اینه که در جنبه های تاریک اثر هنری یا با غم مواجه ایم یا مشکلات یا ترکیبی از این دو من همون مقدار که از دیدن جنبه های روشن مثل طنز شادمانی و وصال لذت می برم از غم ها هم لذت می برم!!!!!!!!!!!!اما هیج وقت با مشکللات نتونستم کنار بیام مشکلات اعصابم رو به هم میریزه و سردرد شدیدی برام میاره یعنی با روانم بازی می کنه....این سرییال رو بلافاصله بعد از کافه پرینس دیدم هر دو شون روایت متفاوتی از عشق داشتن و منو خیلی به تامل فرو بردن ولی بسیار از دست رابطه ی پنهانی اعصابم ناراحته...از دست این مشکلات!!!!به نظرم واقعا این زوج خوب رابطه ی عاشقانه را نشان داده بودند اما در نهایت من به رضایت نرسیدم ارزو می کردم کاش با غم تموم میشد نه مشکلات!!!چون بلافاصله هم بعد از دیدنش دارم این متن و می نویسم نمی دونم دلم می خواد به یکی گیر بدم حیف که تو خونمون پیانو نداریم وگر نه می رفتم با تبر خوردش می کردم!!!!اما این مشکلات چی بودن:اگر که خودتون فیلم رو دیده باشین که میفهمین اگرم فیلم رو ندیدین حتما ببینید...اما به نظر من همینکه شوهره خودش با علم با رابطه ی اون ها واکنشی نشون نمی داد هم اذیتم کرد دلم می خواست کاش شوهره بدمن میشد می زد دوتاشون رو می ترکوند یعنی دوست داشم به سمت غم بره...ولش کن هرچی بگم بیشتر اعصابم به هم میریزه...همون قسمت های اولش چیزی که فوق العاده برام جالب بود اینکه پسره رو زنه غیرت نشون می داد برای اینکه میره پیش شوهرش!!!!!!!!!!!!!بر پدرش لعنت...عجب عشق صافی داشت ولی در نهایت تصویر ذهنی ام و اون چیزی که برام باقی موند سقوط زنه توسط عشق بود هرچند قسمت اخرش سعی داشت امید و از این چرت و پرت ها داشته باشه اما به نظرم اون زن با غرور و وقار اول فیلم توسط عشق به اون زنی که روی زمین نشسته بود و از پشت قفس به بیرون نگاه می کرد تبدیل شد شاید با لبخند رضایت و خوشحالی ولی حقیقتش اینه که پیش خودش می گفت عجب شکری خوردم!!!!!!!!!!!!!با نظرت کاملا موافقم خیلی این سریال لایه ها و نکات جالبی داشت مخصوصا با این نکاتی که در مورد اهنگ هاش گفتی ولی باید چند روز صبر کنم دوباره یه تجدید نظری بکنم شاید اروم تر شم!!!به هر حال خیلی سریال خوبی بود...اما یک سوال بزرگ برام باقی موند از عشقشون چی می خواستن؟نه این دوتا ادم تو سریال هر عشق نامتعارفی با همین روابط با زن همسر دار و....چه طور بگم این علاقه بینشون واقعا علاقه ی با هم بودنه یایک هیجانه ؟تو سریال ها ی امریکایی که فقط بخ خاطر همبستر شدنه معمولا ولی این جنس ادم ها تعریف عشقشون چیه ایا بعد از اینکه اشکارا به هم برسن چه قدر دووم میاره شاید بین این ذو اعجاز موسیقی بود ولی خیلی درکش برام سخته مثلا تو کافه پرینس مرده عاشق خود دختره شده بود(در حالی که فکر می کرد پسره) و گفت اصلا برام مهم نیست پسر باشی یا هر چیز دیگه ای فقط می خوام با تو باشم حد اقل حرفش رو خیلی می شد درک کرد با توجه به داستانش ولی این عشق با این که خیلی خوب درام رو شکل داده بود اما روایت متفوتی از جنسی غریب از عشق رو داشت برای من!!!!!!!!!!!!!!!!یکی نیست دلداریم بده...برم یه لیوان بشکنم یک اروم شم....
    معراج

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. هاهاهاها، کاملا درکتون می کنم. این سریالهای کره ای خیلی وقتها انقدر اعصاب آدم رو خورد می کنند که حتما دوست دارید یک چیزی رو خورد کنید تا اعصابتون آروم شه. من خودم خیلی وقتها خدا رو شکر می کنم که پنجره اتاقم نرده داره و الا تا بحال 1000 بار مانیتورم رو از پنجره پرت کرده بودم بیرون! :)))))))))

      حذف
  6. بخاطر تو همین هفته ی پیش این سریال رو دانلود کردم.... بقدری شگفت زده م کرد که هنوز تو شوکه م... سریالش بینظیر بود.... شیرینای عزیزم هنوزمبا اینکه نیستی میتونی منو خوشحال کنی و با چیزای قشنگتری آشنام کنی... عاشقتم

    پاسخحذف
  7. Wynn Resort Hotel and Casino Launches in Las Vegas
    Wynn Las 제주도 출장샵 Vegas and Encore Las Vegas 삼척 출장샵 consist of a five-star 시흥 출장마사지 resort with 5,748 군산 출장마사지 spacious hotel 경산 출장마사지 rooms, suites and villas. The resort's five-star

    پاسخحذف