۱۳۹۳ تیر ۹, دوشنبه

سریالهای کره ای و قسمتهای آخرشون


 حدود دو هفته است که سریال دوست داشتنی من (چشمان فرشته) تموم شده و من همچنان در فاز " انکار" به سر می برم و نمی تونم قبول کنم که این سریال که لحظات فوق العاده شیرینی رو برای من فراهم کرده بود به همین زودی به اتمام رسیده وفکر می کنم که عمده ترین دلیلش این باشه که دو قسمت آخر سریال رو اونجوری که دلم می خواست دوست نداشتم... نمی خوام اینجا بگم که چه اتفاقاتی در اونها میفته و سریال رو براتون بی مزه کنم فقط می خوام بگم برای سریالی که اینقدر قلب و روح من رو از آن خودش کرده بود پایانش یه کم با اون چیزی که انتظار داشتم فرق می کرد. نمی دونم، شاید هم من انتظار خیلی زیادی داشتم اما وقتی یک سریال 14 قسمت فوق العاده بهتون میده، و 4 قسمت خوب، اینکه توی دو قسمت آخر یک مقدار اعصابتون رو خورد کنه شاید خیلی مناسب نباشه. نمیگم که آخرش خوب نبودا! اصلاً! اتفاقاً خیلی هم آخرش خوب بود، فقط میگم که من انتظار خیلی بیشتری از قسمت آخرش داشتم...( در مورد قسمت آخر این سریال در نقدی که براش می خوام بنویسم مفصل توضیح میدم، می دونم هم که قرار بود نقدش رو هفته پیش بنویسم ولی هر کاری می کنم افکارم مرتب نمیشن که جمله بندیهامو بتونم راست و ریس کنم!)
این مساله من رو به یاد تمامی سریالهای کره ای که تا بحال دیدم انداخت و اینکه تقریباً اکثر سریالهای کره ای پایانهای نا امید کننده ای دارند. منظورم اینه که پایانشون اون لذتی رو که باید به بیننده بدن نمیدن. مثلاً خیلی وقتها زوج اصلی رو به هم می رسونن ولی بعد در لحظۀ آخر یکیشون رو می فرستن " آمریکا"! یا مثلاً خیلی پایان نا مشخصی دارند یا اینکه یه باره توی قسمت آخر بدون هیچ هشداری می زنن یکی از شخصیتهای اصلی رو می کشن...
من اینجا تصمیم گرفتم در مورد پایان بعضی از این سریالها صحبت کنم. بنابراین از حالا بهتون هشدار میدم که این پست ممکنه بعضی از این سریالهایی که می خوام در موردشون صحبت کنم رو براتون کاملاً بی مزه کنه. بنابراین اگه سریالی روندیدید و نمی خواهید که براتون بی مزه بشه اون چیزی رو که در موردش می نویسم نخونید. بعداً دعوام نکنیدا!

دسته اول: سریالهایی با پایان فوق العاده عالی
این دسته از سریالها اونهایی هستن که بعد از دیدن قسمت آخر یک حس شیرینی به شما میدن. به تمام سوالات مطرح شده در طول سریال جواب میدن و تمامی رشته های از هم گسیخته رو به هم گره می زنن و یک پایانی به شما ارائه می کنن که کامل و دقیقه. ابهامی توش وجود نداره. سرنوشت تمام شخصیتها به نحو احسن نشون داده میشه. حتی اگه پایان تلخی هم باشه باز یک نکته ای داره که تلخی اون رو به شیرینی تبدیل می کنه. مثلاً با وجود مرگ یکی از شخصیتها این نکته رو به بیننده نشون میده که عشق جریان داره، که اون شخصیت زندگی اطرافیانش رو تغییر داده و... از این دسته از سریالها در دنیای سریالهای کره ای خیلی کم پیدا میشه بنابراین اگر یک موقع به یکی از اینها برخورد کردید بدونید که با یک جنس بسیار نادر روبرو هستین و قدرشو خوب بدونید. این نکته رو هم بگم که من اینجا دارم در مورد پایان یک سریال صحبت می کنم. ممکنه حتی با وجودیکه کل سریال رو دوست نداشتم اما پایانش به نظرم فوق العاده بوده.


1- دوست دخترم روباهه
این سریال از همون لحظۀ اول من رو عاشق خودش کرد و تا ثانیۀ آخر هم همچنان من رو عاشق نگه داشت. با وجودیکه مدتها از زمانی که این سریال رو دیدم میگذره اما هنوز که هنوزه مزۀ خوشمزۀ قسمت آخرش توی ذهنم باقی مونده و هنوز که هنوزه خیلی وقتها که هوس یک سریال شیرین و دوست داشتنی می کنم یک راست به سراغ همین سریال میرم و دوباره می بینمش. زوج " هویی هویی" دوست داشتنی ما بالاخره بعد از تحمل کلی سختی و در حالیکه هر دوبا از خودگذشتگیشون ثابت می کنن که واقعاً و حقیقتاً عاشق همدیگه هستن و بعد از اینکه دو سه لیتر اشک به چشمهای ما میارن دوباره به هم می رسن و با خوبی خوشی و یک سورپرایز کوچولوی خنده دار برای همیشه با هم زندگی می کنن. یک قسمت آخر با پایان خوش و پر از صحنه های عاشقانه و دوست داشتنی...


2- پاسخ به 1997
این سریال هم درست مثل سریال " دوست دخترم روباهه" از ثانیۀ اول قلب من رو از آن خودش کرد و تا لحظۀ آخر هم اون رو پیش خودش نگه داشت. سریالی با شخصیتهای فوق العاده با مزه و دوست داشتنی و شخصیت اصلی زنی که در واقع خود من بود!! من و میلیونها دختر در سراسر دنیا در دوران نوجوانی " سونگ شی وان" بودن رو تجربه کردیم. اینکه دیوانه وار عاشق یکی از گروههای خواننده چند پسره باشیم و برای دیدن اونها خودمون رو به آب و آتیش بزنیم و براشون جیغ و سر و صدا و گریه زاری بکنیم. این سریال در پایان به اون سوالی که از اول سریال مطرح کرده بود :" بالاخره شوهر چه کسیه؟" جواب میده و یک سورپرایز باحال دیگه هم داره و در ضمن سرنوشت تک تک اون شخصیتهای شیرین رو به ما نشون میده بدون اینکه از واقعیت دور بشه.


3- عطر خوش زن
این سریال هیچوقت نتونست اون جوری که باید با من ارتباط برقرار کنه و خودش رو در دسته سریالهای محبوب من قرار بده. در واقع این سریال رو با وجودیکه نکته های مثبت زیادی داشت خیلی دوست نداشتم. اما خب پایان سریال رو هیچوقت فراموش نمی کنم. پایانی که به معنای کلمه "perfect" بود و کاملاً با اون چیزی که فکر می کردم تفاوت داشت. این سریال در مورد زنیه که ناگهان متوجه میشه که فقط چند ماه از عمرش باقی مونده و تصمیم می گیره از این چند ماه باقی مونده حداکثر استفاده رو بکنه. پیامی که این سریال میداد فوق العاده بود. پیام این سریال این بود که زندگی غیرقابل پیش بینیه و ما باید تا جایی که برامون امکان داره زندگی کنیم چون هیچکس از فردا خبر نداره. پیامش این بود که امید همیشه جریان داره حتی وقتی که موقعیتی که توش هستیم کاملاً برعکس این رو نشون میده. پیامش این بود که باید عاشق شد و عاشق موند و عاشقانه زندگی کرد... پیامی که تا مدتها توی ذهن می موند و طعم شیرین عجیبی داشت...


4- صدایت را می شنوم
این سریال هم جزء سریالهای محبوب منه. نمی دونم چرا ولی خیلی دوستش داشتم. پارک سوها و جانگ هه سونگ به نظرم خیلی ناز و دوست داشتنی بودن و با وجود اختلاف سن زیادشون کمیستری خیلی خوبی هم با هم داشتن. قسمت آخر این سریال به تمامی سوالاتی که در طول سریال مطرح کرده بود جواب داد و هیچ ابهامی رو در ذهن ما باقی نگذاشت. این قسمت همچنین پر بود از صحنه های بامزۀ عاشقانه و دوست داشتنی. و اون تیتراژ پایانی هم مثل خامۀ شکلاتی روی کیک، شیرینی این قسمت رو دوبرابر کرد.


5- عشق ملکه این هیون
این یکی هم یکی دیگه از سریالهای محبوب منه که پر از صحنه های عاشقانۀ خنده دار، شیرین و دوست داشتنیه. هنرپیشه هایی داره که کمیستریشون با هم عالیه و داستانش هم خیلی ناز و لطیفه. این سریال به همون اندازه که زیبا شروع شد زیبا هم تموم میشه. من هیچ ایرادی برای پایانش نمی تونم بگیرم . البته هنوز هم فکر می کنم اگر سریال در پایان قسمت 14 تموم شده بود بهتر بود، پایان قسمت 14 به نظرم یک کم بیشتر شبیه پایان بود و خیلی هم عالی بود. اما به هر حال هیچ شکایتی از پایان قسمت 16 هم ندارم چون اون هم در نوع خودش عالی و کامل بود.


6- دخترم سویونگ
دخترم سویونگ رو من پارسال همینجوری شروع کردم و دو قسمت در میون و قاطی پاطی و بدون هیچ توجهی تمومش کردم و این چند روزاخیر به عشق " ای سانگ یون" عزیزم دوباره اون رو دیدم. البته با فست فوروارد و فقط صحنه هایی که ای سانگ یون توشون بود. اصولاً من خیلی ظرفیت سریالهای طولانی رو ندارم و پنجاه قسمت اصلاً در گنجایش تحمل من نیست! این سریال اشکالات خیلی زیادی داره که خوب مهمترینش وجود کلی شخصیت که من خیلی خیلی کم دوستشون داشتم. از کل شخصیتهای این سریال شاید فقط چهارتاشون رو دوست داشتم و بقیه اصلاً برام مهم نبودن. داستانهای فرعیش خیلی زیاده وداستان خیلی وقتها کاملاً غیرمنطقی پیش میره. اما با وجود همه این اشکالات پایانش به طرز عجیبی به آدم می چسبه. یک پایان خوب و کامل همراه با شادی وعروسی و بچه و نوه و دوقلو ...!
سایر سریالهایی که در این دسته قرار می گیرن: ملکه برفی،برادران اوجاکیو، تو از کدوم ستاره ای، مانستار

دسته دوم: سریالهایی با پایانهایی که می تونستن خیلی بهتر باشن اما نبودن
اینها اون دسته از سریالهایی هستن که اکثراً خیلی خوب جلومیرن، کاری می کنن که شما دوستشون داشته باشید اما در پایان یه کم حالتون رو می گیرن. مثل اینکه شما برای تولدتون در حال انتظار شیرین برای گرفتن کادوی مورد علاقه تون (پیانوی کلاسیک) بودین و ناگهان در روز تولد بجای اون یک کادوی خیلی کمتر ( ارگ) دریافت می کنید. درسته که خوشحال میشید اما ته دلتون یک مقدار ناراحتی و تلخی باقی می مونه که شاید یک مقدار از شیرینی انتظارتون کم می کنه و ممکنه که هیچوقت هم از بین نره.


1- مرد خوب
البته بر همه کسانی که وبلاگ من رو می خونن واضح و مبرهن است که من در زمان پخش این سریال یک دل نه، هزار دل عاشق این سریال شده بودم و اون رو می پرستیدم! هنوز هم که هنوزه این سریال رو بی اندازه دوست دارم و به همه توصیه می کنم که ببینش. اما آخرش اون جوری که باید بهم نچسبید. اولاً هفت سال فاصلۀ زمانی به نظرم خیلیییییی زیاد بود. همه سریالها می نویسن یک سال، دو سال یا حداکثر سه سال بعد! هفت سال؟؟؟ هفت؟؟؟ هفت؟؟؟؟؟؟ فقط سه سال کمتر از ده سال؟؟؟!! فقط سه سال کمتر از یک دهه؟؟؟؟!!!
 ثانیاً اون قسمت که این بار " کانگ مارو" حافظه اش رو از دست داده رو اصلاً اصلاً دوست نداشتم. البته اون حلقه ای که به " اون گی" داد ثابت می کرد که حافظه اش رو از دست نداده بود ولی به هر حال حتی گفتنش هم به نظرم جالب نبود. آخه یک سریال بیست قسمتی چند بار می تونه موضوع از دست دادن حافظه رو مطرح کنه؟؟
به علاوه مدل مو و قیافۀ همه بعد از گذشت هفت سال هیچ فرقی نکرده بود، به نظرم اقلاً اگر دپارتمان گریم یه کوچولو به این مساله دقت کرده بودن آدم کمتر اذیت میشد.


2- رسوایی سانگ کیون کوان
سریال رسوایی سانگ کیون کوان به هیچ عنوان سریال فوق العاده ای نبود. داستانش تا حد خیلی زیادی احمقانه بود و گاهی وقتها خیلی هم کشدار و طولانی می شد. اما این سریال با همه اشکالاتش به شکل عجیبی قابل دیدن بود! یعنی حوصله شما از دیدنش سر نمی رفت ( بیشتر وقتها!) و در ضمن این سریال یکی از بهترین " برومنس" های دنیا رو داشت. برومنس (bromance) در واقع دوستی خیلی عمیق بین دو تا پسره. فکرهای بد نکنیدا! فقط دوستی منظورمه! و دیدن دوستیهای واقعی و عمیق همیشه به آدم می چسبه. فرقی نمی کنه این دوستی بین دو تا پسر باشه یا دو تا دختر یا یک پسر و دختر. من خودم به شخصه عاشق این جور فیلمها و کتابهایی هستم که در مورد دوستی هستن... بگذریم... به هر حال همونطور که گفتم دیدن دوستی این دو تا پسر با بازیهای عالی " سونگ جونگ کی" و " یو آه این" دیدن این سریال رو دلنشین می کرد...
اما این سریال هم با وجود پایان خوشش اصلاً برای من جالب نبود. پایانش خیلی هول هولکی بود و خیلی از مسائل رو مشخص نکرد. اینکه "یون هی" هیچوقت نفهمید که "جه شین" از خیلی قبل می دونست که اون دختره و در ضمن هیچوقت نفهمید که اون دوستش داره اصلاً جالب نبود. همچنین آخرش خیلی گنگ بود. معلوم نشد بالاخره توی سانگ کیون کوان به عنوان دختر قبولش کردن یا همچنان به تظاهر به پسر بودن ادامه می داد.


3- من هم گلم
این سریال رو من فقط و فقط به خاطر "یون شی یون" نگاه کردم. سریالی که تقریباً خوب شروع شد ولی از اواسطش خیلی کشدار و طولانی و بی مزه شد. در ضمن این سریال در ابتدا قرار بود با بازی " کیم جه وون" باشه اما اون سر صحنۀ فیلمبرداری دچار آسیب میشه ومجبور میشه انصراف بده و یون شی یون در ثانیۀ آخر جایگزینش میشه و به همین دلیل یک کم داستان با قیافۀ بچه گانۀ یون شی یون جور در نمیاد. البته یون شی یون واقعاً عالی بازی می کنه و اینکه با افرادی که همگی 10،12 سال از خودش بزرگترن اون کمیستری لازم رو نداشته باشه کاملاً طبیعیه. البته خدا رو شکر کمیستریش با " ای جی آه" شخصیت اصلی زن داستان خیلی خوبه ولی با شخصیت نقش دوم که بیشتر شبیه مامانشه اصلاً جور در نمیاد.
چیزایی که در مورد پایان این سریال دوست نداشتم یکیش این بود که نویسنده بالاخره بعد از اینکه دو شخصیت اصلی ماجرا رو به هم می رسونه تصمیم می گیره یکیشون رو برای سه سال بفرسته فرانسه!! من 15 ساعت از عمرمو تلف کردم تا ببینم دو نفر بعد از تمام مشکلات به هم می رسن بعد جدا میشن؟؟ اصلاً خوشم نیومد. بعدش هم، چرا "جه ها" شخصیت اصلی مرد ما یکباره تصمیم می گیره همه پولهاشو ببخشه و از صفر صفر شروع کنه؟؟؟ آدم همیشه از صفر شروع می کنه تا خودشو به یه جایی برسونه، چرا باید وقتی به جایگاهش رسیده دوباره خودش باعث پس رفت خودش بشه؟؟


4- خواهر سیندرلا
خواهر سیندرلا هم از اون سریالهاییه که میشه کلی در موردش حرف زد. سریالی با شروع فوق العاده عالی و ادامۀ نه چندان خوب و پایانی که اصلاً اون طوری که باید و شاید خوشحالم نکرد. اولاً قسمت آخر این سریال از اون " پرشهای زمانی" که من اصلاً ازشون خوشم نمیاد داشت. ثانیاً دلم می خواست خواهر ناتنی زبون بستۀ "اون جو" هم اقلاً یه پایان خوش داشته باشه. دلم می خواست مادرشون و خود " اون جو" یه کم رفتارشون رو با اون بهتر می کردن. دلم می خواست اون دوست قدیمیشون که اصلاً علت وجودش توی سریال رو نفهمیدم باهاش ازدواج می کرد. خیلی چیزها دلم می خواست که متاسفانه هیچکدوم اتفاق نیفتادن...


5-  سوناتای زمستانی
سوناتای زمستانی از اون سریالهای ملودرام قدیمیه، از اونهایی که همه توی اون دچار احساسات قلمبه هستن و تپش قلبشون از زیر لباسشون هم پیداست. جزء اولین سریالهای کره ایه که من دیدم و اون موقع خیلی خیلی دوستش داشتم. این سریال اشکالات اساسیِ اساسی داره و بزرگترین اشکالش هم شخصیتهای نقش دوم نفرت انگیز و افتضاحشه! شخصیت زن نقش دوم که یک دیوانه به تمام معناست و شخصیت مرد نقش دوم هم  باید حتماً در بیمارستان روانی بستری بشه. اون حتی سعی می کنه به دختر ماجرا تجاوز کنه!! و جالب اینجاست که مادر دختر حتی با وجود این مساله باز به دختر میگه که با اون برگرده...
این سریال باعث شد که من حداقل دو سه سطل اشک بریزم و بعد از اینکه همه چیز مشخص شد، دختر ماجرا پسر و ول می کنه. پسر که به خاطر تصادف با کامیون (بخدا راست میگم!!) دچار آسیب مغزی شده به آمریکا میره. پرش به سال بعد. همۀ شخصیتهای روانی با خوشحالی و انگار که نه انگار اون همه کارهای وحشتناک انجام دادن دارن با هم زندگی می کنن. دختر و پسردوباره به هم می رسن اما پسر به خاطر همون تصادف با کامیون بیناییش رو از دست داده! ایشششش! اصلاً خوشم نیومد...


6- عاشقم شدی
من اصولاً از این سریالهایی که در مورد بچه های دبیرستانی یا دانشجو هستن خیلی خوشم میاد و اگه موزیکال هم باشن که چه بهتر. سریال عاشقم شدی جزء همین دسته است و من با وجود اشکالات بی نهایت زیادش خیلی دوستش داشتم. اما دو قسمت آخر به نظرم خیلی لوس و بی مزه بودن و فکر می کنم نویسنده واقعاً دچار کمبود موضوع بود و نمی دونست چطوری سریال رو ادامه بده. اینکه " ای شین" به خاطر " ای کیونگ" دستش آسیب می بینه و بعد مجبور میشه بخاطر اون، از اون فداکاریهای احمقانه بکنه و بذاره که اون بره و... خیلی اعصابم رو خورد کرد. برای من این سریال در قسمت 13 تموم شد. اصلاً دلم نمی خواد هیچوقت به دو قسمت پایانیش فکر کنم و اونها رو به یاد بیارم...


7- شاهزادۀ پشت بام
وای که چقدر من این سریال رو دوست داشتم... همه چیزش رو. داستانش، موسیقیش، هنرپیشه هاش و صحنه های کمدیش که اشک من رو از خنده در میاوردن... اما پایانش... پایانش خیلی حالم رو گرفت. اصلاً دوست نداشتم که پرنس دوست داشتنی من بقیۀ عمرش رو در تنهایی زندگی کنه و همچنین خیلی خیلی خیلی دلم می خواست وقتی که نسخۀ زمان حاضرش " پارک ها" رو می بینه تمام خاطرات زندگی گذشته اش رو یادش بیاد و عشق و خاطراتی که به پارک ها رو داشته رو به یاد بیاره... اما متاسفانه اینطور نشد و فقط ما با یک صحنه ای روبرو شدیم که خیلی گنگ و نا مفهوم بود و من اصلاً این پایان رو دوست نداشتم...
سایر سریالهایی که در این دسته قرار می گیرن: عطر تابستان،چه خبر روباه، دختر من، بزرگ، ارثیه درخشان، آن زمستان باد می وزد
دسته سوم: سریالهایی با پایانهای افتضااااااح
این دسته از سریالها همونهایی هستن که در پایان شما دوست دارید هرچی دم دستتون هست رو به صفحۀ تلویزیونتون پرتاب کنید و اگه تلویزینتون از اون تلویزیونهای قدیمی سیاه و سفید بود حتماً اون رو از پنجره بیرون پرتاب می کردید. سریالهایی که چنان حالتون رو گرفتن که تا مدتها حاضر نبودید حتی اسمشون رو هم ببیرید. حتی بخاطرشون تصمیم گرفتید که دیگه هرگز سریالهای کره ای نبینید!


1- 49 روز
فکر کردن به این سریال هنوزم که هنوزه من روعصبانی می کنه. 49 روز سریالی بود که فوق العاده داستان جالبی داشت وبا پیشرفتن هر قسمت، بهتر و بهتر هم می شد. شخصیتهایی که هرکدوم به شکلی به یکدیگر مربوط بودن و فرشتۀ مرگی که با نمک ترین فرشتۀ مرگ دنیا بود. داستان در مورد دختریه که بعد از نامزدیش تصادف می کنه و قراره بمیره. اما یک فرصت 49 روزه به اون داده میشه که به دنیا برگرده ( البته توی بدن یکی دیگه) و اگه بتونه توی این 49 روز سه نفر رو پیدا کنه که یک قطره اشک حقیقی و از روی عشق برای اون بریزن می تونه دوباره به زندگی برگرده...
چیزی که خیلی من رو عصبانی می کنه اینه که این دختر بعد از کلی تلاش بالاخره سه قطره اشکش رو به دست میاره و به زندگی بر می گرده اما وقتی بر می گرده فرشته مرگ بهش میگه که زمان مرگ حقیقیش هم فرا رسیده و اون می میره!! من 18 قسمت ماجراهای این دختر رو نگاه کردم که به زندگی برگرده و اون آخرش می میره؟؟ پس این همه تلاش و زحمت برای چی بود؟؟ یعنی واقعاً این سریال من رو درب و داغون کردا!


2- پیمان هزار روزه
این سریال از اون سریالهای اشک در بیاره. از اونها که توی هر قسمت اونقدر اشک شما رو در میاره که باید سرم به خودتون بزنید. داستان سریال در مورد دختریه که در سن سی سالگی دچار بیماری آلزایمر میشه و بعد مبارزه یا در واقع عدم مبارزه اون با این بیماری رو نشون میده. این سریال هیچ حرفی برای گفتن نداشت. فقط بدبختیها و بیچارگیهای یک خانواده رو بدون هیچ پیامی نشون داد و آخرش هم دختره مرد! به همین سادگی! خب که چی؟؟ حرفت چی بود؟؟ اینکه زندگی مزخرفه؟؟ اینکه همه ما در آخر بدبختیم و هیچ امیدی نیست؟؟ این سریال بخاطر همین نکاتش اصلاً به دلم نچسبید.


3- راه پله بهشتی
این یکی هم مثل پیمان هزار روزه از اون اشک در بیارهای خفنه! با این تفاوت که اینجا چند صد لیتر بیشتر باید اشک بریزید. دو نفر که از بچگی عاشق هم بودن از هم جدا میشن بعد دوباره به هم می رسن. بعد دختر سرطان چشم می گیره و کور میشه. برادر ناتنی دخترکه عاشقش بوده بخاطر اینکه قرنیه اش رو به دختر بده خودش رو می کشه. دختر دوباره بیناییش رو به دست میاره ولی در آخر می میره!!! هان؟؟؟؟ پس اصلاً هدف خودکشی برادره چی بود؟؟؟ اصلاً هدف کل سریال چی بود؟؟؟ این سریال بجز اعصاب خوردی هیچ نکتۀ دیگه ای نداشت...
سایر سریالهایی که در این دسته قرار می گیرن: پاییز در قلب من، خاطرات بالی

 Picture credit: Internet

  

  

۱۹ نظر:

  1. سلام شیرینا جون
    من یک چند وقتی نظر نمی ذاشتم چون چشمان فرشته را ندیده بودم ولی واقعا نقدت در مورد آخر فیلم ها به جا وجالب بود .دقیقا من هم همین حس رو دارم یک دفع منتظری یک پایان فوق العاده ببینی می مونی تو خماری .مرد خوب اصلا چی شد پسره موند تو عالم خودش یا ? ببین اولش خوب شروع می کنند طوری که من یک دفعه تا دو سه نصفه شب بیدار می مونم ببینم بقیش چی می شه ولی بعد آنقدر کش می دهند که دو هفته طول می کشه تاسریال تموم کنم آخر بعضی ها که افتضاحه
    هرشب حداقل 2 ساعت

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلاااام عزیزم
      خوبی؟ کلی دلم تنگ شده بود برات :)
      واقعاً نمی دونم چرا نمی تونن یک پایانی بنویسن که آدمو خوشحال کنه، سادیسم دارن واقعاً!!:))
      تو مرد خوب پسره به نظر من الکی تظاهر کرده بود که حافظه اش رو از دست داده، ولی خب این حدس منه، آخرش واقعاً خیلی مبهم و بد بود...

      حذف
  2. مثل همیشه پست عالی نوشتی شیرینا جان.liiiike

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. عزییییییییزم
      واقعاً مرسی و کلی خوشحال شدم که خوشت اومد :)

      حذف
  3. سلام عزیزم
    منم کاملا با حرفهات موافقم در مورد پایان سریالایی که اسمشونو آوردی،البته من عطرخوش زن ورسوایی سونگ کیوودخترم سویونگ روهم فوق العاده دوست داشتم(همونطور که میدونی این کاملا سلیقه ایه)
    فقط میخواستم بپرسم واقعا 49 روزو بخاطر" نام گیوری "دیدی؟؟؟؟؟؟ آخه فکرمیکردم خیلی خوشت نمیاد ازش...خب من بشخصه این سریالوبخاطرشخصیتهای اصلیش:"ای یو وون"و"جوهیون جه"دیدم وخیلی دوستش داشتم وباتوجه به موضوع داستان،پایانش برام(عالی نه) قابل هضم بود.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام طرلان جونم
      :))) آره از نام گیوری خیلی خوشم نمیاد. 49 روز رو دیدم چون خیلی تعریفشو شنیده بودم و تا آخر قسمت 18 واقعا هم دوستش داشتم ولی آخرش خیلی اعصابم خورد شد. اگه آخرش دختره نمرده بود الان جزء سریالهای محبوی من بود...
      راستی الهه آتش رو دیدی؟ خوب بود؟

      حذف
  4. ولی من همش نگران بودم این زنده بمونه،دوتاشخصیت اصلی بهم نرسن :) ...خیلی خبیثم نه؟؟ :)))))))))))
    نه هنوز سریالش"الهه آتش" بدستم نرسیده،همونطورکه قبلا گفتم ،من بازیرنویس فارسی میخرم،این سایتی هم که ازش خرید میکنم وزیرنویسهاشو خیلی قبول دارم،متاسفانه یه خورده توارائه وارسال سریال کنده،بدستم رسید بلافاصله شروع میکنم(انشالله)

    پاسخحذف
  5. هاها:))))
    من همیشه از آنافیلم می خرم، اونا هم خیلی کُندن... ولی دیدم چشمان فرشته رو کامل کرده اگه هنوز نگرفتیش ببینش، مطمئنم عاااااشقش میشی :)

    پاسخحذف
  6. سلام خوبی
    دوباره کم رنگ شدی دوستم نظر می ذاریم نمی دونم چرا ارسال نمی شه بعضی موقع ها
    دبشب تا 4:30 صبح

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلااام دوستم
      خوبی؟ آره خیلی تنبل شدم این روزها ولی بخدا انقدر کار دارم که نگو...شدم عین این دخترای سریالهای کره ای که از صبح کار می کنن تا شب! ولی این هفته حتما یه پست جدید میذارم.
      راستی تا ساعت 4 صبح داشتی چی می دیدی؟ :)

      حذف
    2. سریال مانستار بعد از چند وقت یک سریال من رو جذب کرد به خاطر همین به خودم گفتم بذار مثل قدیما تا دیر وقت بیدار بمونم فکرش رو بکن من باید ساعت 6 سوار سرویس بشم از 4:30 تا 5:30 خوابیدم ولی کل روز بدنم له بود و طبق معمول به خودم فحش می دادم .می دونی من برعکس تو از این سریالهایی که دختر و پسره کل کل می کنند خوشم می آید وقتی با هم خوب میشن بی مزه می شه برام .قبل از این سریال داشتم سریال بانوی کره (MissKorea )رو می دیدم که خیلی معمولی بود شبی یک قسمت آدم رو خیلی جذب نمی کرد .ولی ماستار رو خیلی دوست دارم .اتفاقا دیروز آمدم نمره تو به این سریال را نگاه کردم(نظرت برام مهم بود) دیدم 9 داده بودی یعنی تو هم خوشت آمده بود .

      حذف
    3. واااااای من عاشق مانستار بودم، از بس که داستانش و شخصیتهاش شیرین بودن... miss korea از اون سریالاست که من فکر نمی کنم هیچوقت ببینمش، دیدی آدم یه پیش زمینه منفی از یک چیزی پیدا می کنه، من در مورد این سریال همین طوریم. من الان دارم دو تا سریال می بینم یکیش پاسخ به 1994 که مثل سری قبلش پاسخ به 1997 قشنگه. یکی دیگه اش از اینهاست که همزمان دارم می بینم. 4 قسمتش بیشتر پخش نشده. اسمش ازدواج بدون عشق یا ازدواج بدون قرار گذاشتنه و تا حالاش که خیلیییییی خنده دار بوده:)
      راستی نقد مانستار رو نوشته بودم قبلاً، گفتم شاید دوست داشته باشی بخونیش واسه همین لینکش رو میذارم:
      http://shirina26.blogspot.ae/2013/12/blog-post_12.html

      حذف
    4. وایییییییییی مرسی مثل همیشه خیلی دقیق نقد کردی عاشق این اسم حفظ کردنتم همه را بدون یک واو اشتباه می نویسی ولی واقعا این سریال از اون سریال هایی بود که من دوست داشتم زندگی تک تک افراد رو دنبال کنم و اصلا جلو نزدم چون بعضی موقع ها شخصیت های فرعی روی اعصابن .من هم جونگ سون وو و کیم نانا رو خیلی دوست داشتم کاش با هم بهتر می شدند .(این دو تا اسم رو از صفحه نقدت کپی کردم)برعکس وارثان این خیلی خوب بود.کیییییییییییییییییییییییممممممممم نانا

      حذف
    5. واااای خیلیدخوشحال شدم که خوشت اومد :)
      کیم نانا عااالی بود، اصلا کل سریال خیلیرقشنگ بود. فکر کنم بعدا اگه وقت کنم دوباره ببینمش

      حذف
    6. ای وای! با موبایلم تایپ کردم کلی غلط غولوط نوشتم، ببخشید :))

      حذف
  7. bazam mese hamishe ali neveshti...man faghat 2.3tashono nadidam...seryale arango dadraso ham be onvane payane eftezah ezafe mikardi kamel mishod (razi(

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام راضی جونم
      خوبی؟ کاملا باهات موافقم. آرانگ رو هم باید اضافه می کردم... اصلا یادم نبود بهش...
      مرسی که دوباره اومدی :)

      حذف
  8. سلام شیرینا کم پیدایی ؟ گرچه اغلب سلیقهه م بهت نزدیکه و از دیدن سریالهایی که پیشنهاد دادی پشیمون نشدم...اما چشمان فرشته به دلم نشست..هر چقدر هم سعی کردم نشد...حالا منتظرم نقدشو بخونم
    زودی بیا بگو از سریال های جدید کدومو دیدی و پیشنهاد میدی..مرسی
    ملیح

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام عزیزم
      یه مدتیه که گرفتار شدم ببخشید . آره دیگه سریالا سلیقه ایه دیگه، من خودم چشمان فرشته رو خیلی دوست داشتم ولی کاملا درک می کنم که خیلیها اصلا از این جور داستانها خوششون نمیاد...
      باشه ایشالا اگه وقت اجازه بده یه پست جدید می نویسم حتما :)

      حذف